جشن عروسی و لباس عروس

شرط عشق را به جا آوردم

جی5 لاین: دختر جوانی مدتی قبل از جشن عروسی اش آبله سختی گرفت و در بستر بیماری افتاد. بیماری اش شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

دختر همواره نگران صورت خود بود که جای آبله تمام آن را پوشانده و از شکل افتاده است.

نامزد او به عیادتش رفت و از درد چشم و کم سو شدنشان نالید.

موعد عروسی فرا رسید. مرد جوان عصازنان دست عروس را گرفته بود.

مردم می گفتند: چه خوب! همان بهتر که عروس نازیبا، شوهرش نابینا باشد.

پانزده سال پس از آن روز، زن از دنیا رفت. مرد عصا را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه متحیر شده بودند.

مرد گفت: ” من فقط شرط عشق را به جا آوردم.”

جی5 لاین . کام
منبع اصلی:  کتاب تو توی؟!-جلد دوم/امیررضا آرمیون/نشر ذهن آویز
منبع تصویر: Ianmartin Photography
بازنویسی و انتشار: معصومه خداکرمی

هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید. همچنین برای دیدن سایر داستان ها به صفحه لیست داستان های مثبت مراجعه کنید.

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
12 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هستی ستایش
هستی ستایش
11 سال قبل

قشنگ بود
بیشترین چیزی که از عشق میشه بگی تو داستان اشاره میشد بهش،گذشت و ما شدن بود
خیلیییییییییییی خوب

سیدمحمداحمدی
سیدمحمداحمدی
11 سال قبل

باسلام واحترام.داستان جالبی بود که درسهای زیادی در برداشت. یکی از این درسها، وجود مقدس روح درون بعضی از افراد است. نمونه مشابه این داستان از حسین حلاج. یه دهکده ای است نزدیک تبریز که اون ادمها را توش نگه داری می کنند داستان از اون جایی شروع میشه که … ظهر یکی از روزهای رمضان بود ….حسین حلاج همیشه برای جزامی ها غذا می برده و اون روز هم …داشت از خرابه ایی که بیماران جزامی توش زندگی می کردند می گذشت ….جزامی ها داشتند ناهار می خوردند …ناهار که چه ؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و و… بیشتر بخوانید

سیدمحمداحمدی
سیدمحمداحمدی
11 سال قبل

داستان در مورد بیماران جزامی بود.عذر خواهی بابت نقص در نظر قبلی این بنده.

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
11 سال قبل

زیبا بود.
درود و صد درود.
بسیار متاثر و سرمست شدم
😎 :yes: