در آستانه ی عمل جراحی هستی!

جی۵ لاین: مردی در آستانه عمل جراحی قرار داشت. با آنکه داروی آرام بخش به او تزریق شده بود، اما دلشوره داشت. پرستاری مهربان به او گفت: ” کمی عصبی هستی؟” پاسخ داد: ” بیش از کمی”. پرستار در حالی که دستان او را در دست گرفته بود گفت: ” لازم نیست نگران باشی، چون قرار است خیلی زود وضع و حال تو را بهتر از آنی کنیم که سال ها بوده ای.” بیمار لبخند سردی زد. پرستار ادامه داد: ” با عمل جراحی دو گونه برخورد می توان کرد، می توانی تا سر حد مرگ نگران و دلواپس شوی، یا به ما اعتماد کنی. ما بهترین تیم جراحی را داریم. هیچ ترسی به دل راه نده.” سپس چشمک زد، دست هایش را در هم گره کرد و با حالتی راز آلود زیر لب ادامه داد:” به ویژه که ” او ” هنگام عمل تو حاضر است. باید اطمینان داشته باشی که همه چیز رو به راه است.” بیمار با شنیدن این سخنان احساس آرامش کرد. همه چیز رو به راه بود. عمل با موفقیت به پایان رسید. بیمار کاملا بهبود یافت. درسی که آموخت این بود که با وقایع زندگی می توان دو گونه برخورد کرد: خود را تا حد مرگ گرفتار نگرانی کنیم، یا اعتماد کنیم.

منبع تصویر:bmsu
منبع اصلی:تنقلاتی برای روح/جی پی واسوانی/فریبا طیب نما

  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات بهار سبز  داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
3 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
10 سال قبل

چرا نگران فردا باشم؟ نگرانی ، بدون انجام عملی آگاهانه و منطقی ، تنها یک اتلاف وقت تمام عیار است چون چیزی را تغییر نمیدهد، تنها کارش این است که خوشحالیتان را می رباید و شما را به شدت مشغول هیچ و پوچ می کند … با کز کردن و نوشیدن افیون نامیدی و خمودگی، دستهای ذهنتان را زنجیر و روحتان را بیمار نکنید … همیشه و همیشه بیاد داشته باش که : از تو فقط حرکت و از خدا، آنچه میخواهی و برکت … آنکس که همه عمر از من مراقبت کرده است، آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟… بیشتر بخوانید

عبدالرحیم
عبدالرحیم
10 سال قبل

سلام
من دیشب تصمیم بزرگی تو زندگیم گرفتم بین عشق و درس ، درس رو انتخاب کردم و اعتماد کردم به خودم من موندم چرا داستان های که میزارین باب دل من است وقت های مشکل بر میخورم بازم تشکر میکنم از مدیرسایت عالی عالی

این داستان به من امید دوباره داد و من اعتماد میکنم به خودم حتما تلاش کنم موفق میشم بچه ها واسم دعا کنین جای دور نمیره

همه تون رو دوست دارم موفق باشین

از خانم سارا هم تشکر میکنم نظر های جالب میزارن

سارا
سارا
10 سال قبل
پاسخ به  عبدالرحیم

ممنونم آقای عبدالرحیم براتون آرزوی موفقیت میکنم