بایگانی | خاطره
سربازان در سربازی

همه بسیج شده بودند

جی5 لاین: سرباز بودم. ما را برای اجرای مراسمی به حرم امام برده بودند. گرسنه بودم. سرم را برگرداندم. دو تا خانم در کنار مسجد نشسته بودند و در حال پخش کردن نذری بودند. لقمه […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب
کلاس درس دانشگاه

امید را در دل زنده نگه می داشت

جی5 لاین: هفته های او مهر بود. سال اول دانشگاه بودم. استادی داشتیم که از همان روزهای اول کلی تمرین به ما داده بود و خیلی از ما کار می کشید. تازه مدرک دکترایش را […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب
جاده برفی

دانشگاه ما کمی خارج از شهر بود

جی5 لاین: غروب بود و هوا خیلی سرد شده بود. انگشتان دستم بی حس شده بودند و پاهایم از شدت سرما درد می کردند. نیم ساعتی می شد که جلوی در دانشگاه منتظر ماشین بودیم. دانشگاه […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

سعی می کردم سریع صحبت رو تموم کنم

جی5 لاین: سلام، خاطره ای که می خوام واستون بگم مربوط میشه به حدود 10 سال پیش. زمانی که من دوران راهنمایی بودم. اوایل سال بود، در نیمکت کناری نیمکت من دختری نشسته بود که […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

قرار بود یک موسسه خیریه ساخته بشه

جی5 لاین: من معمار هستم. تا حالا خونه های زیادی رو ساختم. خاطره ای که می خوام بهتون بگم مربوط میشه شاید به بیشتر از 10 سال پیش. قرار بود که در یک قسمت از […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

هیچ ماشینی متوجه اش نمی شد و از کنارش رد می شد

جی5 لاین:مدت ها پیش پسر و دختر کوچولوم رو برده بودم پارک تا کمی بازی کنن. وقت برگشتن به خونه دیدم بیرون پارک، کنار خیابون پیرمردی با واکر منتظر تاکسی هست ولی متاسفانه هیچ ماشینی […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

برای همسایه ها و دیگر آشنایان خیاطی می کنم

جی5 لاین: من مدتی هست که در خانه برای همسایه ها و دیگر آشنایان خیاطی می کنم و اینطوری یک درآمد برای خودم کسب کردم. از اول با خودم قرار گذاشتم که به مشتری ها […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

یک کیک خریدن و گذاشتن تو صندوق عقب

جی5 لاین: مادر شوهرم متولد ایام نوروز هست، امسال به همراه چند برادر شوهر دیگرم همراه با مادرشوهر و پدر شوهر همگی با چند ماشین به اصفهان رفتیم، مادرشوهرم در ماشین پسر بزرگترش آقا مسعود […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

سعی کردم خودم رو کنترل کنم و چیزی نگم

جی۵ لاین: از اول سال دو نفر از بچه های کلاس با من و دوستم انگار مشکل داشتند. جواب سلام نمی دادند، روشون رو از ما برمی گردوندند، با خشم باهامون صحبت می کردند و […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

از نرسیدن بسته پستی گلایه کرد

جی۵ لاین: من در واحد فروش یکی از تولیدکنندگان داخلی کار میکنم. ما در شرکتمان محصولات را به صورت پستی برای خریداران ارسال می کنم. چند سال پیش خانمی از زاهدان تماس گرفته و از […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

توی راهرو بودم که یک پیرزن بهم نزدیک شد

جی5 لاین: من کارمند بانک هستم. البته پشت باجه کار نمی کنم بلکه در یکی از ادارات امور شعب مشغولم. اداره ما داخل یکی از شعب بزرگ هست. خاطره ای که می خوام براتون بگم […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

علیرغم تلاش زیاد نتونستم یک ترم زبان رو قبول بشم

جی5 لاین: چندین سال پیش، دوران دبیرستان من و یکی از دوستام زهرا با هم به کلاس زبان انگلیسی می رفتیم. ما هم در مدرسه همکلاسی بودیم و هم در کلاس زبان. درواقع زهرا یکی […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

این خودپردازها هم که همیشه خرابن

جی5 لاین: سر کوچه پنجم خیابون محل زندگیمون یه بانک ملت هست که دو تا دستگاه خودپرداز داره، یه بار عجله داشتم برای گرفتن پول نقد، وقتی به بانک رسیدم دیدم یه صف طولانی وایسادن […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

بهشون بنزین ندادم تا این بی دقتی تبدیل به عادت نشه

جی5 لاین: من معمولا زیاد سفر می کنم و وقتی میبینم تو جاده ها بعضی از مردم بنزین تموم میکنن و وایمیسن واسه بنزین گرفتن خیلی لجم درمیاد و میگم چقدر بی دقت هستن اینا […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

با کسی صحبت نمی کردم و از درون حرص می خوردم

جی5 لاین: یک روز صبح تو خوابگاه از رفتار یکی از هم اتاقی هام خیلی عصبانی شدم اما چیزی بهش نگفتم ولی بخاطر عصبانیتم هم با کسی صحبت نمی کردم و از درون حرص می […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

خدمت سربازیم هم اوایلش خورد به عید نوروز و هم اواخرش

جی5 لاین: قلدری می کردم دوران سربازی، بچه رشت هستم، اومده بودم تهران و خدمت میکردم، اونجا تو قسمت ما فقط من شهرستانی بودم و بقیه بچه تهران بودن، با اینحال از پس همشون برمیومدم […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب