سعی می کردم سریع صحبت رو تموم کنم

جی5 لاین: سلام، خاطره ای که می خوام واستون بگم مربوط میشه به حدود 10 سال پیش. زمانی که من دوران راهنمایی بودم. اوایل سال بود، در نیمکت کناری نیمکت من دختری نشسته بود که هر از گاهی باهام صحبت می کرد.ازش خیلی خوشم نمیومد. موضوعاتی که صحبت می کرد خیلی مورد پسند من نبود به همین خاطر سعی می کردم سریع صحبت رو تموم کنم باهاش.

یک سال گذشت و سال بعد ما دوباره در یک کلاس با هم بودیم و این بار من مجبور بودم پشت سرش بنشینم. خیلی دوست داشتم که فرصتی پیش بیاد و بتونم از اون دور بنشینم ولی همچنین فرصتی پیش نیمد. خلاصه مدت ها گذشت و ارتباط من و فاطمه بیشتر شد. کم کم داشت احساسم در موردش تغییر می کرد. بیشتر که باهاش آشنا شدم متوجه شدم اونطوری هم که من فکر می کردم نیست. خیلی مهربون تر هست، خیلی عاقل!

هر روز می گذشت و صمیمیت من و فاطمه بیشتر می شد. فهمیدم که چقدر با هم نقاط مشترک داریم، چقدر شخصیت هامون به هم نزدیکه، چقدر خوب می تونیم همدیگه رو درک کنیم. از اینکه اینقدر زود و از روی ظاهر در مورد قضاوت کرده بودم ناراحت بودم.

الان فاطمه بعد از ده سال بهترین و نزدیک ترین دوست من هست. گاهی با خودم می گم ای کاش زودتر با هم دوست شده بودیم.

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!