یقین کوهنورد

جی۵ لاین: کوهنوردی می خواست بلندترین قله را فتح کند. بعد از سالها آماده سازی خود، ماجراجویی اش را آغاز کرد. اما از آنجایی که آوازه ی فتح قله را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از قله بالا برود. او شروع به بالا رفتن از قله کرد، اما دیر وقت بود و به جای چادر زدن همچنان به بالا رفتن ادامه داد، تا اینکه هوا تاریک  تاریک شد.سیاهی شب بر کوهها سایه افکنده بود و کوهنورد قادر به دیدن چیزی نبود. همه جا تاریک بود. ماه و ستاره ها پشت ابر گم شده بودند و او هیچ چیز نمی دید. در حال بالا رفتن بود،فقط چند قدمی با قله فاصله داشت که پایش لغزید و با شتاب تندی به پایین پرتاب شد. در حال سقوط فقط نقطه های سیاهی می دید و به طرز وحشتناکی حس می کرد جاذبه ی زمین او را در خود فرو می برد. همچنان در حال سقوط بود… و در آن لحظات پر از وحشت تمامی وقایع خوب و بد زندگی به ذهن او هجوم می آوردند. ناگهان درست در لحظه ای که مرگ خود را نزدیک می دید حس کرد طنابی که به دورش بسته شده، او را به شدت می کشد.میان آسمان و زمین معلق بود… فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و در آن سکوت هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه فریاد بزند: خدایا کمکم کن… ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می خواهی؟- خدایا نجاتم بده.- آیا یقین داری که می توانم تو را نجات دهم؟ – بله باور دارم که می توانی. – پس طنابی را که به کمرت بسته شده قطع کن… لحظه ای در سکوت سپری شد ولی کوهنورد تصمیم گرفت با تمام توانش طناب را بچسبد. فردای آن روز گروه نجات گزارش دادند که جسد یخ زده کوهنوردی پیدا شده… در حالی که از طنابی آویزان بوده و دستهایش طناب را محکم چسبیده بودند،فقط چند قدم بالاتر از سطح زمین…

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:داستان هایی که داستان نیستند/الهام اصغری/راز نهان
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات راز نهان داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
5 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد.ح
محمد.ح
10 سال قبل

سلام. کوهنورد برای رفتن به کوه، با چه گام بلندی حرکت کرد و چه یقین محکمی داشت اما همین که خداوند بهش گفت طناب رو ببر، انگار یه دفعه ای تمام یقینش فرو ریخت…
زندگی ماها هم توی خیلی موارد شبیه همین کوهنورد هست، همیشه و همه جا با یقین هستیم و محکم زندگی می کنیم، اما وقتی که مشکلی اومد سراغمون، یقینی که باید به خدا داشته باشیم رو از دست میدیم…
فقط چند قدم بالاتر از سطح زمین با خدا فاصله داریم… 🙁

بنفشه
بنفشه
10 سال قبل

در هر گامی که برمیداریم خداوند با ماست… پس با ایمان و اطمینان قلبی خودمون رو بسپریم بهش… خدا خودش خوب میدونه چطور ما رو به مقصد برسونه.

بنفشه
بنفشه
10 سال قبل

خودمون رو کامل به خدا بسپاریم و اطمینان قلبی داشته باشیم که قدرت خداوند مافوق همه قدرت هاست و با عشق عمیقی که نسبت به بنده هاش داره هیچ گاه اونها رو رها نمی کنه…

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به اندازه ایمان تو کارگشا می شود…

عطیه
عطیه
10 سال قبل

بعضی موقعاباید همه چیوس÷رد به خداخودش همه ی مشکلاتوحل میکنه اما به سبک خودش :smirk: :smirk: :smirk:

همت
همت
10 سال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم
توکل یعنی یه خدا تکیه کردن واعتماد کردن.ما وقتی بچه ای به ما تکیه کنِ و بخواب رهاش نمیکنبم .قضیه ما و خدا هم همینه. ما همان بچه و خدا همان تکیه گاه که ما را رها نمیکنه.پــــــــس بر ماست در تمام کارها و نگرانی هامان به او توجه کنیم
یاعلی