یادت هست که خدا…

جی۵ لاین:  تامی به تازگی صاحب یک برادر شده بود و مدام به پدر و مادرش اصرار می کرد که او را با برادر کوچکش تنها بگذارند. پدر و مادر تامی می ترسیدند که او هم مثل بیشتر بچه های چهار، پنج ساله به برادرش حسودی کند و به او آسیبی برساند. برای همین به او اجازه نمی دادند با نوزاد تنها بماند؛ اما در رفتار تامی هیچ نشانه ای از حسادت دیده نمی شد. با نوزاد مهربان بود و اصرارش برای تنها ماندن با او، روز به روز بیشتر می شد. تا اینکه بالاخره پدر و مادرش به او اجازه دادند. تامی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست. تامی کوچولو به طرف برادر کوچکترش رفت، صورتش را روی صورت او گذاشت و به آرامی گفت:« داداش کوچولو، به من بگو خدا چه شکلیه؟ من کم کم داره یادم می ره!»

نتیجه:
یادتان هست آخرین باری که با خدا ملاقات کردید در مورد چه چیزی با او صحبت کردید؟ بعضی وقت ها آنقدر از این ملاقات گذشته است که اصلا یادمان نمی آید که چه موقع و در مورد چه چیز بوده!! شاید خدا امروز دل تنگ ما باشد. صدایش بزنیم… تا فردا اگر صدایمان کرد، حداقل صدایش را یادمان نرفته باشد!

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:تو، تویی؟! جلد دوم/ امیر رضا آرمیون/ انتشارات ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات ذهن آویز  داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
7 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehdi
9 سال قبل

خدا همیشه در کنارمان هست منتها زمانیکه نیازمان بیشتر است اورا فرا میخوانیم در صورتیکه اگر نیازی نداشته باشیم واشک بریزیم برای خودمان اشکهایمان را پاک میکند ونوازشمان میکند خاصیت آن اینست که تنها نیستی ولی گمان ما انسانهاست که خود را تنها میدانیم (اگر احساس کردی که همه علیه تو هستند جای نگرانی نیست چون خدا با تو هست وهمه آنها بندگان او هستند)

شهزاد
شهزاد
9 سال قبل

خدایا یادته چقدر با هم قول و قرار گذاشتیم کی بی وفایی کرد ؟ من. کی یادش رفت ؟ من. چرا؟ نمیدونم غرق در حواث اطراف شدم گمت کردم تو ماندی و پیمان شکنی من. ای کاش ای کاش روی برگشتن داشتم. خجالت زده ام میکنی وقتی با این همه بی وفایی بازم منتظر من میمونی. تازه میفهمم چرا تعداد بنده هات بیشتر از تعداد خدای منه. هیچ بنده ای برات بندگی نکرد به عهدش پایبند نبود که بنده ی دیگری افریدی شاید امید به وفاداری دیگری بسته بودی اما برای من فقط تو هستی و تو چرا که بسی… بیشتر بخوانید