نوع نگاه به زندگی

جی۵ لاین: در مدرسه ای،پسر باغبانی بود که به خاطر هوش،ذکاوت و احساسی که داشت،استادش به او توجه زیادی می کرد. بقیه ی شاگردان مدرسه که اکثرا از خانواده های مرفه و ثروتمد بودند، از این وضعیت چندان راضی نبودند و در سخنان خود گاهی اوقات پسر باغبان را مورد تمسخر قرار می دادند.در کنار مدرسه یک ددریاچه زیبا بود که در اطراف دریاچه، ساقه های خیزران و نی های بامبو تا ارتفاع چند متری قد کشیده بودند.روزی در مدرسه بار دیگر صحبت پسر باغبان،آرامش،وقار و متانت او مطرح شد و دوباره شاگردان از نظر مساعد استاد نسبت به او اظهار گله مندی کردند. استاد تبسمی کرد و خطاب به جمع گفت: تفاوت شما و این پسر در نوع  نگاهی است که به زندگی دارید. برای اینکه این تفاوت را همین الان حس کنید، برایم بگویی که نی های بامبوی کنار دریاچه ی دهکده برای چه آفریده شده اند؟ یکی از شاگردان گفت: این نی ها بی فایده  و به درد نخورند و باعث شده اند سطح زیبای دریاچه از نظر ها درو شود و پرنده ها و قورباغه ها در لابه لای آنها لانه کنند. من اگر می توانستم،تمام این نی ها را می سوزاندم و چشم انداز زیبای دریاچه را در مقابل چشمان اهالی دهکده،مسافران و رهگذران قرار می دادم. بدین ترتیب،زیبایی های دهکده باعث جذب جهانگردان بیشتری به دهکده می شد و اینجا رونق اقتصادی بیشتر پیدا می کرد. شاگرد دیگری گفت: من می دانم این نی های کنار دریاچه برای چه آفریده شده اند، آنها خلق شده اند تا مردم دهکده از این نی ها برای ساختن سقف منزل،انبارها و نیز قایق های تفریحی استفاده کنند. از سوی دیگر،خنکا و رطوبت دریاچه را به سوی دهکده می آورند و آب و هوای آن را معتدل می کنند. بنا براین از لحاظ اقتصادی چندان هم بی فایده نیستند. استاد تبسمی کرد و رو به پسر باغبان کرد و گفت: نظر تو چیست؟ پسر باغبان سرش را پایین انداخت و گفت: نی های بامبو در کنار دریاچه،شبانه روز ایستاده اند؛انا منتظرند تا نسیمی بیاید و از لابه لای آنها عبور کند و آنها به صدا در آیند…وقتی نسیمی از لابه لای یک نی بامیو عبور می کند و نی،به نوا می افتد، او به هدف خود از زندگی رسیده است.بعد از آن هر اتفاقی که برای بامبو بیفتد،دیگر برایش مهم نیست. استاد به سوی شاگردان بازگشت و خطاب به آنها گفت: همه ی شما،انسان را به عنوان مرکز دایره هستی در نظر گرفتید و بقیه ی موجودات عالم را در خدمت خود تصور کردید و از پنجره ی منفعت خود به عالم را در خدمت خود تصور کرید و از پنجره ی منفعت خود به عالم نگاه کردید، اما این پسر تنها کسی بود که از دید بامبو به این سوال نگاه کرد… اکنون به من بگویید کدام یک از شما به معرفت کائنات نزدیک تر است؟

منبع تصویر:vk
منبع اصلی:تو،تویی؟!/جلد سوم/امیر رضا آرمیون/ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات درنا قلم داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
2 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد
محمد
10 سال قبل

چه داستان زیبایی.

ریحانه
ریحانه
10 سال قبل

انصاف داشتن و اینکه هر چه که برای خود می پسندی برای دیگران هم بخواهی خیلی به تغییر دید آدم کمک می کنه و آدم رو از خود بینی و غرور دور میکنه و این یه صفت ارزشمنده چون کسی که انصاف داشته باشه شیطان نمی تونه به اون تسلطی داشته باشه.