مرد ثروتمند و همسایه ی حسود

جی۵ لاین: روزی مردی خانه ای باشکوه و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و اغلب با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال در حیاط خانه ی وی آزارش می داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت: ” هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد.”

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:thailandbeach

  • منبع اصلی: به دنیا آمده ایم تا آن را تغییر دهیم/مسعود لعلی/انتشارات بهار سبز
  • نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید.

برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات بهار سبز  داشته باشید تا علاوه برحمایت از نویسنده ی   گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
8 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
10 سال قبل

نمک نریز

شهزاد
شهزاد
10 سال قبل

من اگه جای اون همسایه مهربان بودم وقتی سطل میوه رو بهش میدادم به جای اون حرف فقط لبخند میزدم. می توان به جای یاد اوری حقیقت تلخ وجودی اون ادم گذشته ها رو با مهر پاک کرد و به اینده روشن لبخند زد.

چشمه كوهستان
10 سال قبل

سلام و عرض ادب خدمت جي پنج عزيز . لطفآ ممنون ميشم كه به آدرس ايميل بنده ايميل مثبت انديشي نفرستيد. لغو نماييد يا روش لغو كردن را به بنده بگوييد . سپاسگزارم

رضا.1001
رضا.1001
10 سال قبل

تا دلتم بخواد 😀

شقایق
شقایق
10 سال قبل

حسادت مردی غلامی را خرید و با وی خوش رفتاری نمود ، لباس خوب برای او خرید و غذای لذیذ به او خوراند و بیش از فرزندانش به او احترام ورزید . یک شب گفت : ای غلام عزیز ، من حاضرم تو را آزاد کنم و سرمایه هم در اختیارت بگذارم به شرط آنکه یک تقاضای من را عمل کنی و آن اینکه در پشت بام همسایه من ، سر مرا از بیخ ببُری ! غلام با تعجب گفت : آخر چرا ؟ مرد حسود جواب داد : برای آنکه من رقیب او بودم و اکنون او از من… بیشتر بخوانید

چشمه كوهستان
10 سال قبل
پاسخ به  شقایق

عجب داستاني .

آلما
آلما
10 سال قبل

هرکس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد زشتی ،زیبایی،خوبی،بدی، دروغ ،راستی باید توجه کنیم که کدام را بیشتر داریم تا به دیگران عرضه کنیم ؟؟؟

حسین
حسین
10 سال قبل
پاسخ به  آلما

این علامت سوال واسه چی بود؟