جی۵ لاین:پدری پسر کوچک خود را به یک مغازه ی اسباب بازی فروشی برده بود.پسر در حین تماشای اسباب بازی ها از پدرش جدا می شود و به مجسمه ی مردی که از بادکنک درست شده بود، بر می خورد. پسر دقیقه ای به آن نگاه می کند، سپس دستش را با تمام قدرت به عقب می برد و مشت محکمی بر دهان آن می زند. مجسمه ی بادکنکی بر زمین می افتد و دوباره به حالت اولیه خود باز می گردد. پسر، مات و مبهوت، خودش را عقب می کشد و چند دقیقه ای به مجسمه نگاه می کند. دوباره با تمام توان مشت دیگری بر دهان آن می زند. مرد بادکنکی بار دیگر از عقب بر زمین می افتد و بار دیگر به حالت اولیه ی خود بر می گردد. در حین زدن ضربه ی سوم، چشم پدر به پسرش می افتد و از او می پرسد:” وقتی مرد بادکنکی را با مشت به زمین می اندازی، می دانی چرا دوباره مثل اول رو در روی تو می ایستد؟” پسر چند دقیقه ای به فکر فرو می رود و سپس می گوید:” نمی دانم، اما فکر می کنم یک چیزی از درون، او راوادار به ایستادن دوباره می کند.”
- نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات نسل نو اندیش داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.
قلب خود را به روی آگاهی و رهنمود الهی بگشایید…
امــا
مانند برگی در جریان آب، بی اختیار نباشید!
بلکه
مانند قایق رانی بر آب های خروشان باشید…
که بر آب ها می راند و…
مراقب قایق خویش است!
باور کنید که می توانید و بر روی باور درونی تان پافشاری کنید!
:clover:
هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند به اندازه خودمان به ما انرژی حرکت بدهد
فقط کافیست تصمیم بگیریم
ایستادن مهم است .فولاد بعد از هر ضربه مرغوبتر می گردد