جی۵ لاین:همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود.
نوبت به او رسید: “دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟ ”
گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد!
چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است!
من که این را نخواسته بودم؟!….
سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید
و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!
اکنون تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود.
- منبع اصلی: ایمیل ارسالی از دوست خوبمون آقای محسن ناظری
- منبع تصویر: ایمیل ارسالی از دوست خوبمون آقای محسن ناظری
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید.
برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید از انتشارات بهارسبز داشته باشید تا علاوه برحمایت از ناشر محترم و مترجم گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.
این که به خواستش نرسید.این شد یه وسیله آموزشی.
یعنی معلم و استاد هیچ کاره است و تخته سیاه سر کلاس یاد میده؟
خیلی بی معنی و بی محتوا و سطحی هستش
سلام
نوروز رو پیشاپیش تبریک میگم
داستان جالبی بود
اما برای موثر بودن و ارزش داشتن همیشه همون جور که هستی نیست
گاهی با حرف و عمل یا حتی موفقیت های مربوط به خود میشه موثر بود و برای دیگران الگو شد