دیگر، هرگز به آن مکان نرفت.
جی۵ لاین: یادش بخیر ، نوجوان که بودم ، در خانه ی پدر بزرگم ( حاج علی گل محمدی) که الان به رحمت خدا رفته است زندگی می کردیم که شب ها عادت داشت نوه هایش را دور هم […]
جی۵ لاین: یادش بخیر ، نوجوان که بودم ، در خانه ی پدر بزرگم ( حاج علی گل محمدی) که الان به رحمت خدا رفته است زندگی می کردیم که شب ها عادت داشت نوه هایش را دور هم […]
جی۵ لاین : مرغابی ای در بیشه ای با دولاک پشت صمیمی شده بود. وقت مهاجرت مرغابی رسید آن قدر گریه کرد که لاک پشت ها تصمیم گرفتند برای این که دوست شان ناراحت نشود با او […]
جی5 لاین: دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آن ها از سر خشم ، بر […]
جی5 لاین: مردی با موتورسیکلت خود از مرز می گذشت. کیسه ای در پشت موتور قرار داشت. ماموران مرز کیسه را بازرسی کردند اما چیزی جز مشتی سنگ نیافتند. چند روز بعد دوباره آن مرد از […]
جی5 لاین: روزی پدرم یک ظرف و مقداری سنگ ریزه آورد. و گفت که می خواهد تمام اینها را در ظرف جای دهد. ابتدا سنگ ریزه ها را در ظرف ریخت، ظرف هنوز فضای خالی داشت […]
جی5 لاین: سه نفر در یکی از کارگاه های سنگ تراشی مشغول به کار بودند. این سه نفر تقریبا هم سن و سال بودند، شرایط کاری و تجربه شان یکی بود و به یک مقدار […]