فرو خوردن خشم

جی۵ لاین:مردی از بادیه به مدینه آمد و به حضور رسول اکرم رسید.از آن حضرت پند و نصیحتی تقاضا کرد رسول اکرم فرمود:خشم می گیرد و بیش از آن چیزی نفرمود. آن مرد به قبیله خود باز گشت. اتفاقا وقتی که به میان قبیله خود رسید اطلاع یافت که در نبودن او حادثه مهمی پیش آمده. از این قار که جوانان قوم او دستبردی به مال قبیله دیگر زده اند و انها نیز مقابله به مثل کرده اند و تدریجا کار به جاهای باریک رسیده و دو قبیله در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده اند و آماده جنگ و کار زارند. شنیدن این خبر خشم او را بر انگیخت. فورا سلاح خویش خواست و پوشید و به صف قوم خود ملحق و آماده همکاری شد. اما ناگهان یادش آمد که از رسول خدا پندی تقاضا کرده بود و ان حضرت فرموده بود جلو خشم خود را بگیر. د اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم و به چه دلیل من سلاح پوشیدم و اکنون خود را مهیای کشتن و کشته شدن کرده ام. چرا بی جهت من خشمناک شدم. با خود فکر کرد، الان وقت ان است که آن جمله کوتاه را بکار بندم. جلو امد و بزرگان صف مخالف را پیش خواند و گفت: این ستیزه برای چیست؟ اگر منظور غرامت آن تجاوزی است که جوانان نادان ما کرده اند ، من حاضرم از مال شخصی خودم ادا کنم. علت ندارد که ما برای این مطلب ناچیز به جان یکدیگر بیفتیم و خون یکدیگر را بریزیم. طرف مقابل که سخنان عاقلانه این مرد را شنیدند، غیرت و مردانگی شان تحریک شد و گفتند :” ما هم از تو کمتر نیستیم.” حالا که چنین است ما از اصل ادعای خود صرف نظر می کنیم. هر دو صف به میان قبیله خود باز گشتند.”

جی۵ .کام

برگرفته از کتاب : حکایت ها و حکمت ها /علی محمود پور

منبع تصویر:tazeh

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید.