فرصت

جی۵ لاین:

من دوران بچگی خود را ،زمانی که اوضاع کساد بود، در شهر کوچکی سپری کردم. زندگی من به قدری ابتدایی بود که در قیاس با معیارهای کنونی می توان گفت نوعی زندگی ماقبل تاریخ بود. در مغازه ی خواربار فروشی ای کار می کردم که نوعی شربت شیرین می فروختیم. شربت را در بشکه ی چوبی نگهداری می کردیم و در ظرف های یک لیتری به مشتری می دادیم. آن روز ها کسی استطاعت خرید شیرینی و آ ب نبات نداشت، پسر کوچکی که به شیرینی علاقه داشت و از طرفداران پرو پا قرص شربت بود، مرتب به مغازه می آ مد ، بلافاصله ، سر وقت بشکه ی شربت می رفت، در آن را بر می داشت ، انگشتش را در شربت فرو می کرد و آن را می لیسید. این کار حکم آ ب نبات خوردن را برای او داشت. بارها صاحب مغازه به او اخطار داده بود که این کار را نکند. روزی صاحب مغازه ، پسر بچه را در حین لیسیدن انگشتش گرفت و با عصبانیت او را بلند کرد و داخل بشکه انداخت. پسرک در حالی که در داخل شربت فرو می رفت ، فریاد می زد: ” خدایا زبانی به من بده تا از این فرصت استفاده کنم!” ” زیگ زیگلار”
نکته: اگر به فرصت های پیش آ مده بچسبید ، چندین برابر می شوند و اگر در مورد آن ها غفلت کنید، از بین می روند.

جی۵ لاین . کام

سعید گل محمدی

منبع تصویر: blog

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
4 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن ناظري
محسن ناظري
10 سال قبل

داستاني مرتبط؛ مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود و کشاورز مقرر کرد چنانچه مرد جوان از عهده ی امتحان برآید دخترش را به عقد او درآورد. کشاورز به مرد جوان گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف… بیشتر بخوانید

محسن ناظري
محسن ناظري
10 سال قبل

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. سعی کن همیشه اولین شانس را دریابیم
***فرصت را درياب تا مايه غصه نشود***حضرت علي ع

محمد
محمد
10 سال قبل

خیلی خاطره بامزه ای و جالبی بود. :-)) جمله ای داخل یه کتابی خونده بودم به این مضمون: ” تو میگویی زمان میگذرد،افسوس! زمان ثابت است و ما میگذریم” یعنی پسرک با اون سن کمش اومد از فرصتی که در اختیار داشت،نهایت استفاد را کرد(یا میخواست بکند)… اگر بیاییم به خودمان اخطار دهیم که مثلاً ممکنه همین فردا از دنیا برویم ،و اخطارهای از این مورد؛ میتونیم خیلی خوب از فرصتهای باقی مانده استفاده کنیم..البته کار خیلی سختی است …و با تلاش ممکن میشود…یه خورده وقت بذاریم و اجازه ندهیم کسی یا کسانی یا حتی خودمان اونم با کارهایمان بیخودمان،… بیشتر بخوانید

محمد
محمد
10 سال قبل
پاسخ به  محمد

سلام. مجدد. یه چیزی دیگه ای که یادم رفت بگم:
برای استفاده از فرصت ها میتونیم این حرف رو به خودمون بزنیم: بگیم:” من الان دارای خوشی های زیادی هستم مثل:نت-tv-غذای خوب-رختخواب خوب-موتور-رایانه- موبایل- آسایش -مسکن خوب و … پس دلم میخواد همه ی اینا ها رو در 10 سال دیگه هم داشته باشم ،پس نهایت تلاشم رو برای تحقق اهدافم میکنم!” نتیجه میده…یه خورده اگه صبر کنیم…من خودم به شخصه جدیداً از این نوع تذکر استفاده می کنم. به امید موفقیت تمام جی پنجی های عزیز+خودم… :-))