فرزندان بهشتی

جی۵ لاین:پدرم میوه و سبزی می فروخت و در کوچه ای در ماساچوست اجناس خود را در پشت وانتی می گذاشت و به فروش می رساند. وقتی نه ساله بودم ، روزی پدرم از من خواست که یک کارتن توت فرنگی را که تقریبا خراب بود دور بریزم. از وی تقاضا کردم اگر امکان دارد آن کارتن مال من باشد. چون می خواهد آنها را دور بریزد. او گفت نه.! او با آنکه قصد ریختن آنها را در ظرف زباله داشت، به من نمی داد ، چون آنها را بطور رایگان به او نداده بودند. اما به من پیشنهاد کرد که آن را نسیه و با شرط می فروشد. منظور از با شرط این بود که اگر من آنها را نمی فروختم چیزی به او بدهکار نبودم. من موافقت کردم و سریعا شروع کردیم به تعیین قیمت. به یاد دارم که قیمتش خیلی پایین بود. سپس آن را دو برابر کرد و توضیح داد که آن اضافه برای جبران خطر مالی خود اوست . این نخستین تجربه من درباره نسیه و منافع سرمایه گذاری بود. من توت فرنگی ها را جدا کردم، سالم ها را در جعبه تمیزی قرار دادم و بقیه را درو ریختم .سپس آنها را در چرخ دستی خود گذاشتم و به ساختمان های کوچه پشت انبارمان بردم. در کمتر از یک ساعت تمام آنها را فروختم و برگشتم تا مقدار بیشتری توت فرنگی بگیرم. آن روز دیگر توت فرنگی برای فروش نبود. ولی پدرم، به همان شرط ، مقداری ذرت و سیب زمینی مانده به من داد. من آنها را نیز در عرض یک ساعت فروختم. از آن پس، هر وقت کار خوب ویژه ای مثل نظافت انبار یا جارو کردن یا برق انداختن سیب ها می کردم، یک چرخ دستی پر از میوه به من می داد تا ببرم و در آن ساختمان ها بفروشم. بنابراین پول خوبی در می آوردم و پس از پرداخت سهم پدرم طبق قراری که داشتیم، بقیه را برای خودم نگاه می داشتم. مذاکره با پدرم درباره قیمت ها باعث شد که احساس کنم با او برابر هستم. با آنکه بیش از نه سال نداشتم ، این کار اعتماد به نفس فراوانی به من می داد. مادرم همیشه با ما بود و کمک می کرد اختلاف نظرمان را درباره ی بهای سیب زمینی های نیمه خراب حل و فصل کنیم و هرگز از روی محبت یا دلسوزی، از پسرش یا شوهرش طرفداری نمی کرد. او فقط اسرار داشت که هر دو با هم منصفانه و بی غل و غش باشیم. ” ریک جلیناس ، آنچه می خواهید پرسش کنید…”
جی۵ لاین . کام
برگرفته از کتاب بهشت یا جهنم انتخاب با شماست/مسعود لعلی/ انتشارات بهار سبز
منبع تصویر:commons
هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید

برچسب ها: , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
3 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
منصور
منصور
10 سال قبل

یاد گیری داشتن اعتماد به نفس بالا با این روش اقتصادی که دران هرچه بیشتر تلاش کنی نتیجه ای ان را می بینی بسیار اموزنده است.

شقایق
شقایق
10 سال قبل

موضوع این کتاب راه و رسم زندگی وموفقیته که نویسنده بابیان داستان های کوتاه،جذاب واندیشه ساز به آن پرداخته است.”شما عظیم تر از انی هستیدکه می اندیشید”…مثل همین روش اموزش اقتصادپدر به فرزندش…………………یه داستان کوتاه :مردی با خود زمزمه کرد خدایا بامن حرف بزن یک سار شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید فریاد براورد:خدایا با من حرف بزن آذرخش در اسمان غرید اما مرد گوش نکرد.مرد به اطراف خود نگاه کرد وگفت خدایا بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید اما مرد ندید مرد فریاد کشید یک معجزه به من نشان بده نوزادی متولد شد اما مرد توجهی نکرد… بیشتر بخوانید

آلما
آلما
10 سال قبل

چقدر جالبه کار این باباهه ببینید به چه روش آسونی به بچه اش اقتصاد رو یاد داده البته بچه هم حرف گوش کن بوده سرمایه گذار های بزرگ هم به این روش بزرگ شده اند