اصلا وانمود نمی کرد که فکری تو سرشه!

جی۵ لاین:خاطره ی شهزاد رو که خوندم یاد پژمان افتادم.

من دانشجو هستم و در کنار درسم کارای دانشجویی و پروژه ای انجام میدم تو همین جریانا با یه آقا پسری آشنا شدم…دانشجوی 2رشته ی تحصیلی بصورت همزمان،اکتیو و کاملا با هدف ،انگیزه و البته بسیار موفق .
تدریس میکرد وهمه جور سفارشی تو همه ی رشته ها هم قبول می کرد، کارای مربوط به رشته های خودش روبه راحتی انجام میداد وپروژه هایی که نمی تونست انجام بده رو به دیگران می دادو در مجموع پورسانت می گرفت…این همکاری ها ادامه داشت هر از گاهی تماس می گرفت سفارش می داد و بعد از تحویل هم پول رو سروقت می دادو هیچ مساله ای هم در کار نبود تا اینکه یه روز حس کردم رفتارش داره کم کم تغییر می کنه…حس می کردم وقتی میرم پیشش زیادی خوشحال میشه ،انگاری که آب شنگولی خورده…من یه دختر امروزی هستم ولی قواعد و چارچوب های خودم رو دارم و به هیچ کس هم اجازه نمیدم که پاشو زیادتر از گلیمش دراز کنه.
در هر صورت بعد چند ماه واقعا در کنارش انرژی رو حس می کردم که خیلی معمولی نبود. زیادی هیجان داشت وقتی به چشمام نگاه می کرد چشماش برق میزد و نگاهش واقعا صمیمانه بود و..یه وقتایی شوخی های گاه و بی گاه می کرد،تولد خاله وعمه گرفته تا مرگ ریئس جمهور اسرائیل و فوت پاپ …همه مناسبت ها واسش بهونه ای بود واسه تماس گرفتن و اس ام اس دادن!
هر از گاهی زیادی سوال می پرسید…آدرس خونه،چند تا خواهر و برادر دارم و از این حرفا.
من عاشق ماشین ها هستم پدرم نمایشگاه اتومبیل داره واز بچگی ام اطلاعات زیادی در مورد ماشین ها دریافت کردم.
ماشین های کلاسیک مثل بنز و بی ام دبلیو رو خیلی دوست دارم .
پژمان یه bmw داشت ، مدلش قدیمی بود ولی اصیل و تمیز بود یشمی رنگ با تودوزی چرم …و خیلی هم سوئیچ ماشینش رو تعارف میکرد.و البته من هم هیچ وقت قبول نکردم.
هیچ حرفی از دوستی ،نامزدی یا ازدواج نبود و البته پسر بسیار مغروری بود اصلا وانمود نمی کرد که فکری تو سرشه !
منم اصلا تو فاز ازدواج و اینا نبودم برنامه داشتم که واسه اینده از ایران برم …
هیچ وقت دوست آنچنانی هم نداشتم چون فکر می کردم که این ارتباط ها آخر و عاقبتی نداره.
پژمان پسر خوبی بود و شرایط فوق العاده ای داشت.میتونست باعث پیشرفتم بشه هم به لحاظ مالی و هم تحصیلی…واسه تفریح و خوش گذرونی هم که پایه بود و علائق مون تقریبا مشابه بود…ولی من این شرایط رو متناقض با باورهام می دیدم و آینده ی خوبی رو پیش بینی نمی کردم.
معذب بودم.
نمیخواستم ادامه بدم.
کارساز واقعا خوبی بود و پول خوبی می داد .بخصوص اینکه برای جذب کردن بیشتر من، کمترین پورسانت رو می گرفت .در هفته متوسط50 تا 80 هزار تومان بابت کارها دریافت داشتم که موقع پایان ترم ها این رقم به 500-600هزار تومان می رسید و عالی بود…البته من هم تو پروژه ها سنگ تموم می ذاشتم و هیچ کم کاری یا شکایتی از مشتری ها نشنیدم.
تا اونجایی که می تونستم روابطم رو کم کردم و بهش گفته بودم فقط و فقط برای کار باید تماس بگیره و نه هیچ چیز دیگر.تا اینکه دیدم واقعا نمی تونم از پسش بربیام…دیگه نباید کار می کردم با اینکه پولش رو لازم داشتم.
یه روز که تماس گرفته بود گفتم:دیگه نمی خوا م کار کنم.دارم میرم مسافرت و بعدش هم امتحاناتم شروع میشه… نمی خواستم ناراحتش کنم ولی چاره ای نداشتم…خیلی عصبانی شد و گفتش که به مردم واسه پروژه ها قول داده … بعد کلی جر و بحث گفتم :الان مشکلت فقط کاره دیگه؟ باشه حل اش می کنم.
بعد هم به یکی از دوستام زنگ زدم و گفتم اگه میخوای کار کنی و پول دربیاری باهام تماس بگیر!
خیلی مختصر جریان رو بهش توضیح دادم و گفتم که نمی خوام با پژمان روبرو بشم …اگه کاری رو هم بلد نبودی بیار با هم کار کنیم ولی به اون نگو که همچنان با من در ارتباطی!بعد از هماهنگی ها دوستم واسه آشنایی و گرفتن کار و قرارداد رفته بود پیشش تو موسسه ای که تدریس می کرد و همون لحظه بهم اس ام اس داد که:
_فری این که خیلی خوشگله!
_گفتم : خوب؟
و بعد از کمی صحبت گفت اصلا به من چه!خلایق هر چه لایق!
ظرف یک هفته ی اول گوشی موبایلش رو عوض کرد با این که هر از گاهی پژمان تماس می گرفت و از کارهای دوستم ناراضی بود واصرار داشت که خودم انجام بدم و نمی دونست که بخشی از کار واقعا برای خودمه!!!

***

الان که همه چیز فراموش شده وقتی به گذشته فکر میکنم از تصمیمی که گرفته بودم خرسندم و آرامش دارم فکر می کنم همه چیز داره رو اصول پیش میره من شغلی دارم که به لحاظ مالی تامینم میکنه…در حال آموزش و تعلیم هستم و دوستان شاد و سالمی تو اطرافم هستن.
برای همه ی شما هم آرزوی شادی و پیروزی دارم.

 جی۵ لاین . کام

خاطره ای از دوست خوبمون : فرزانه توتونچیان

ارسال شده از: تهران

منبع تصویر: shutterstock

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
13 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا.1001
رضا.1001
11 سال قبل

بزار یه نظر متفاوت بدم.اینهمه بزرگنمایی از پژمان که کردی واقعیت بود یا یه فانتزی ذهنی برای ارضائ روح؟ سخته ادم باور کنه این همه امتیازی که با شوق و ذوق حدود نصف متنت رو در بر میگیره تا اخر عمرت قابل فراموش کردن باشه بخصوص که با نگاهی انداختن به پایان خاطره یا داستانت میشه حس دخترانه و حسادتی ابدی رو به دوست خودت درونش دید.توی دنیای ماکروسکپی خودت موفقی با بیان هرچند کوتاه زندگی امروزیت در اخر متنت اما تمام وجودت داره به اون دوران سیر میکنه و همراه لحظاتته و همین عامل باعث میشه که دوست داشته… بیشتر بخوانید

فرزانه
11 سال قبل
پاسخ به  رضا.1001

سلام آقا رضا قصد نداشتم پاسخی برای کامنتت بزارم چون ممکن بود فکرکنی میخوام خودم رو اثبات کنم یا مخالف با نظرت چیزی رو توجیه کنم ولی فکر کردم با پاسخ دادن به شما ممکنه پاسخ کسایی که با خوندن نظرتون واسشون سوالاتی پیش میاد رو داده باشم، اول از همه میخواستم ازت تشکر کنم بخاطر وقتی که گذاشتی و متن رو خوندی و نظرت رودادی،دیدگاهت متفاوت و طولانی تر از همه است، ممنونم. :yes: بعد اینکه در مورد پژمان هیچ اغراقی نکردم اون واقعا پسراکتیوی بود ،فعال بودنش تو زندگی خیلی برای من جالب بود و البته یه فاکتور… بیشتر بخوانید

shahzad
shahzad
11 سال قبل

سلام من نمیدونم چی بگم راستش قضاوت کردن درباره ادما خیلی سخته اما از این که حس میکنم خوشحالی که یه تصمیمی طبق اصول گرفتی خوشحالم، خوشبختی حس رضایت از تصمیماتی هست که گرفته میشه. خوشبختی اون چیزی هست که وقتی بهش فکر میکنی خدا بهت لبخند میزنه و چنان از این لبخند سرمست میشی که میخوای همیشه این لبخند رو ببینی. خوشبختی فقط حس خوب از داشته هاست. خوشحالم که خوشبختی.، خوشحالم که این حس در تو هست. خودمو خودتو همه مونو فقط به اون میسپارم. shahzad.moghimi@gmail.com این ایمیل منه خوشحال میشم اگه خواستی بیشتر با هم در ارتباط… بیشتر بخوانید

فرزانه
11 سال قبل
پاسخ به  shahzad

سلام
حتما عزیزم
متن تو انگیزه من واسه نوشتن بود :-)) :-)) :-))

وب سایت شروع
11 سال قبل

سلام . خاطره آموزنده ای بود به نظر من هم کار درستی رو کردید خب شاید شرایط ایده آلی داشت ولی از ظاهر که نمی شه قضاوت کرد ! موفق باشید .

محمد حقیقی
محمد حقیقی
11 سال قبل

چه خوب تصمیمی گرفتید،اما امیدوارم هیچ وقت پشیمون نشید. شما با این کاراتون عفت و شأن خودتون رو حفظ کردید.
موفق و سربلند باشید 🙂

فرزانه
11 سال قبل
پاسخ به  محمد حقیقی

ممنونم
شما لطف دارید

لیلی
لیلی
11 سال قبل

سلام

خاطره بهتر بگم آموزنده بود راستش آدم ترغیب میکنه خاطره که در این مورد داره رو بگه

اما تصمیمت منطقی بود و احساسات به کنار و حتی در نظر گرفتن شرایط ایده آل طرف اما مهمتر از همه این ها اینه که کاری رو انجام بدیم که رضایت خاطر برامون داشته باشه
یاد این جمله آیت اله بهجت می افتم که
طوری زندگی کنید که اگر هزار سال هم بگذره پشیمون نشید

فرزانه
11 سال قبل
پاسخ به  لیلی

سلام لیلی جون
جمله ی فوق العاده ای نوشتی:
طوری زندگی کنید که اگر هزار سال هم بگذره پشیمون نشید :chic: :chic: :chic: