دو نیمه زندگی

جی۵ لاین: هنوز بعد از این همه سال چهره “ویلان” را از یاد نمی برم . در واقع در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق باز نشستگی را  دریافت می کنم به یاد ویلان می افتم…. ویلان پتی اف کارمند خانه اداره بود، از مال دنیا جز  حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی نداشت. روز اول ماه و هنگامی  که ویلان از بانک به اداره بر می گشت به راحتی میشد بر آمدگی جیب سمت چپ اش را تشخیص داد که تمام حقوق اش را در آن چپانده بود. ویلان از روزی که حقوق می گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می کشید سیگار برگ می کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم . کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی اش را سروسامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟! هیچ وقت یادم نمی رود ، همین که سوءال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره ای متعجب آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟! بهت زده شدم . همین طور که به او زل زده بودم،بدون این که حرکت کنم ادامه دادم: همین زندگی نصف اشرافی نصف گدایی!ویلان با شنیدن این جمله همان طورکه زل زده بود به من ادامه  داد :تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟! گفتم:نه ! گفت تا حالا تاکسی در بست گرفتی؟ گفتم :نه ! گفت تا حالا به یه کنسرت عالی رفتی ؟! گفتم :نه گفت:تاحالا غذای فرانسوی خوردی؟!گفتم نه ! گفت: تا حالا یک هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟! گفتم: نه! گفت : خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟! با درماندگی گفتم:آره… نه … نمیدونم! ویلان همین طور نگاهم می کرد نگاهی تحقیر آمیز و سنگین … حالا که خوب نگاهش می کردم مردی جذاب بود و سالم … به خودم که آمدم ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد. ویلان پرسید: می دونی تا کی زنده ای؟! جواب دادم: نه! ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی!

جی۵ لاین . کام

برگرفته از کتاب آگاهانه رها شدن

منبع تصویر:blog

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
8 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها