درخت های میوه ی خونه ی بابام اینا

جی۵ لاین: اون موقع ها که کوچیک بودم یه خونه داشتیم تو شهرستان که خیلی قدیمی بود. یه اتاق داشت و یه سالن و یه آشپزخونه که بابام از دیوار چینی دور یه قسمت از تراس درست کرده بود و یه تراس و یه حیاط که خودش برام دنیایی بود. ته این حیاط که شکل L داشت یه چاه بود و یه انباری خیلی قدیمی. اما تو این حیاط ما سه تا درخت داشتیم. ته حیاط یه درخت انجیر چهارفصل بود، بعد از اون وسط حیاط یه درخت به بود و نزدیک تر به دروازه یه درخت سیب ترش بود. هیچ وقت یادم نیست میوه های این درخت ها رو خانواده ی ما تنهایی خورده باشن. همیشه وقتی داداشم با یه سبد بزرگ می رفت بالای درخت انجیر و اون سبد بزرگ رو پر انجیر می کرد از قبلش پیش دستی ها آماده بود تا تقسیم کنیم طوری که به همه ی اهل کوچه برسه. از سیب ترش هم که دیگه نباید گذشت تو محله مون معروف بود یعنی همیشه در خونه مون باز بود و همسایه ها خودشون سیب می کندن. خداییش انگار تمومی هم نداشت هر چی بیشتر برمی داشتن انگار محصولش بیشتر می شد. از وقتی هم که درخت ِ به، میوه می داد تمام کوچه مون عطر مربای به می گرفت از بس همه ی همسایه ها شروع می کردن به درست کردن مربای به.
خلاصه این که نه فقط ما همه ی همسایه ها هر چی داشتیم با هم داشتیم. اگه یکی از همسایه ها می رفت روستاشون هر وقت برمی گشت از محصول روستاشون برای همه ی اهل کوچه میاورد. در خونه ها حتی شب ها هم بسته نبود. یه روز هم وقتی یکی از همسایه هامون قلبش گرفت چون ناراحتی قلبی داشت هیچکس نتونست بلندش کنه ببرتش تو ماشین چون خیلی سنگین بود بالاخره عباس آقا، شیرینی پز ِ سر کوچه مون اون رو گذاشت رو کولش و تونست ببرش تو ماشین و راهی بیمارستانش کنه. راستش رو بخواین اون موقع ها اصلا نگران چیزی نبودیم چون اگه کم وکسری ای بود همیشه دور و برمون اونقدر شلوغ بود که بدونیم تنها نمی مونیم.
حالا تو اون کوچه جای خونه ی ما یه آپارتمان هست به نام مهدی که خیلی شیکه؛ اصلن همه ی اون کوچه شده آپارتمان ولی خوب دیگه کسی رو اونجا نمی بینی. در خونه ها همه بسته ست و کوچه خلوته خلوته. حالا هر بار که می رم تو اون کوچه انگار اشتباه اومدم. نمی دونم چیزی که عوض شده این وسط خونه ها هستن، یا آدم ها یا زمونه یا همه چیز ولی دیگه اون فضای قبلی نیست.

جی۵ لاین . کام

خاطره ای از دوست خوبمون : شراره

ارسال شده از: تهران

منبع تصویر: shutterstock

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
4 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الی
الی
11 سال قبل

یاد باد ان روزگاران یاد باد!

لذتی که تو تداعی خاطرات گذشته است تو طی کردن اون لحظات نیست
من فکر میکنم که هر از گاهی باید ترمز کنیم یه لش بک به روزهای سپری شده داشته باشیم واسه ادامه انرژی دریافت کنیم و روزهای پیش رو رو با انتخاب های درست تری پیش بریم
عالی بود شراره جان
ممنونم

لیلی
لیلی
11 سال قبل

زمان می گذره و دنیا در حال پیشرفت ما میتونیم جلوی تغییر تحولات بگیریم کوچه ها و خونه ها عوض شدند طوری که خیلی از ما دوست نداریم حیاط ها یزیبا و پر از باغ جاشون به آپارتمان ها دادند اما اونچه که مهمه اینه که ما خاطرات شیرین فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم با تعریفش هم میتونیم خوبی ها رو اشاعه بدیم و مهمتر اینکه اگه واقعا تونستیم یه درصد اون رفتارهایی که پدربزرگ و مادربزرگ هامون داشتند رو داشته باشیم ….. خونه ها و کوچه ها وسله های بودن برای دوستی ها مهم خود انسان که… بیشتر بخوانید

محسن
11 سال قبل

شاید برای عده ای سكونت در آپارتمان، از سر ناچاری باشد ولی نباید برخی خانواده ها كه هنوز امكان حضور مهرانگیز در یك فضای چهار دیواری را دارند، خود را دستمایه ضرب المثل های آنچنانی كنند و به گونه ای، سبك و سیاق فرهنگ زندگی غربی ها را در پیش بگیرند. در عین حال نباید از یاد ببریم كه حتی در آپارتمان های كوچك كه به واسطه افزایش جمعیت شهرنشین و بهانه ی كمبود زمین و مسایل دیگر بر آوار خانه های قدیمی ایجاد شده اند، با گره زدن روح عاطفه و گل قناعت وجودمان، نگذاریم دلهایمان از یكدیگر فاصله… بیشتر بخوانید

طیبه
طیبه
11 سال قبل

یاد یه چیزی افتادم اول اونو تعریف می کنم:یه پیرمرد مهربون تو فامیل مامانم بود که باغ داشت،یه درخت کنار راه می کاشت و می گفت این واسه عابر است.که می خوان رد شن بخورن.وقتی که فوت شد یه سال یکی از ورثه رفت و کل توت های اون درخت رو باز کرد(البته اینم بگم درخته واقعا محصولش زیاد بود)سال بعد این درخت دیگه محصول نداد که نداد…… اما از مهربونی هر چی که تو دنیای تکنولوژی پیش می ریم همه چیزایی که خوبی که بوده رو فراموش می کنیم.دیگه یادم رفته که باید از حال همسایه مون خبر داشته… بیشتر بخوانید