هرگز کسی را قضاوت نکنید

جی۵ لاین:پس از یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد… در حین ورود به بیمارستان، او مرد میانسالی را دید که با حالتی نگران در راهرو راه می رفت و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، آن مرد فریاد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمی دانی زندگی پسرم در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟ پزشک با صدایی آرام گفت: متاسفم، من در بیمارستان نبودم. پس از دریافت تماس تلفنی سریعا خودم را رساندم و اکنون امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم…پدر با عصبانیت گفت: آرام باشم؟! اگر بچه ی خودت توی چنین شرایطی بود، تو می توانستی آرام بگیری؟اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟ پزشک لبخند تلخی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده می گویم،« از خاک برآمده ایم و به خاک باز می گردیم»؛ هیچ دکتری نمی تواند عمر را افزایش دهد، شفا دست خود خداست. برو برای پسرت از خدا شفا بخواه و برایش دعا کن. پدر زیر لب زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم، آسان است. … عمل جراحی چند ساعتی طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد و به آن پدر گفت: خدا را شکر، پسر شما نجات پیدا کرد. و بدون اینکه منتظر جواب و عکس العمل پدر بماند، با عجله و در حالی که بیمارستان را ترک می کرد، گفت: اگر سوالی دارید، از پرستار بپرسید. آن پدر با یدن پرستار گفت: چرا او اینقدر مغرور است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم از او سوال کنم؟ پرستار در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، پاسخ داد: پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی فوت کرد. وقتی برای عمل جراحی پسر شما با او تماس گرفتیم، در حال تدارک مراسم تدفین بود و اکنون با عجله رفت تا به مراسم خاکسپاری پسرش برسد…

نتیجه: هرگز کسی را قضاوت نکنید؛ چون شما نمی دانید زندگی آنان چگونه و در چه شرایطی است و چه بر آنان می گذرد.

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:من، منم؟! جلد سوم/ امیر رضا آرمیون/ انتشارات ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات ذهن آویز داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
5 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم
مریم
9 سال قبل

یادت باشد هرکس سرگذشتی دارد ..
هرگاه بجای من زندگی کردی آنگاه میتوانی درباره ام قضاوت کنی …

مریم
مریم
9 سال قبل

پیش از آنکه درباره زندگی گذشته و شخصیت من قضاوت کنی …
خودت را جای من بگذار از مسیری که من گذشته ام عبور کن…
باغصه ها..تردیدها..ترس ها ..دردها..و خنده هایم زندگی کن..

شقایق
شقایق
9 سال قبل

اگر می خواهی ارامش راتجربه کنی دست از قضاوت بردار.

سارا
سارا
9 سال قبل

وقتی پاره تنت جواب تلفنتو نمی ده لزوما در حال خیانت نیست، شاید گوشی شو جا گذاشته یا نشنیده. اینی که سوار تاکسی شده و می گه من کرایه ندارم بدم لزوما گدا نیست،شاید کیفشو گم کرده. وقتی پولت گم می شه اونی که میاد خونه تونو تمیز می کنه لزوما دزده نیست،شاید یه جا گذاشتی که یادت رفته. اینی که داری زخم رو صورت و بازوشو قضاوت می کنی، لزوما لات نیست و شاید توی تصادف این طوری شده. اینی که داری زیرلب بد و بیراه یا فریادشو قضاوت می کنی، لزوما بی فرهنگ نیست،شاید روز سختی داشته… بیاین… بیشتر بخوانید

رامین
رامین
9 سال قبل

ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم…