قضاوت

جی۵ لاین: عابدی جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه و طلا را به خانه زنی با چندین بچه قذ و نیم قد برد. زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید خوشحال شد و شروع به بدگویی از همسرش کرد و گفت: « ای کاش همه مانند شما اهل معرفت و جوانمردی بودند. شوهر من آهنگری بود، که از روی بی عقلی دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده شد و گوشه خانه افتاد، تا درمان شود. وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت به سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او را  از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل متحمل خرج اضافی نشویم. با رفتن او، بقیه هم فهمیدند اوضاع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند تا اینکه امروز شما این بسته هی غذا و پول ار برای ما آوردید، ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. ای کاش همه انسان ها مانند شما جوانمرد و اهل معرفت بودند.» مرد تبسمی کرد و گفت:« حقیقت اش من این بسته ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا این ها را به شما بدهم و ببینم حال شما خوب هست یا نه؟ همین!» مرد عابد این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد:« راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود.»

 

منبع تصویر:blog
منبع اصلی: پندهای قند پهلو/ مهندس حسین شکر ریز/انتشارات فکر آذین
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات فکر آذین داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
6 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mohadeseh
mohadeseh
9 سال قبل

واقعا نمی دونم از چند سالگی بهمون یاد می دن یا یاد می گیریم که از کوچکترین تا بزرگترین رفتار آدم ها رو قضاوت کنیم . بعضی جاها بیشتر قبولت دارن که بتونی بهتر آدم ها رو تحلیل و قضاوت کنی . آدم ها و کارهاشونو قضاوت می کنیمو یادمون میره این کار ما نیست ، چون اطلاعاتمون در مورد هر موضوعی کامل نیست ؛ و قضاوت کارها با خداست . اگه زن هم به جایی قضاوت کردن سکوت می کردو داستان رو می شنید دچار اشتباه نمی شد و پشمون نمی دشد همون طور ما هم در زندگی با… بیشتر بخوانید

کورش
کورش
9 سال قبل

گاهی اوقات بعد از حادثه می توان افراد راشناخت و به عشق واقعی آنها پی برد زن و فرزندان این داستان عشق واقعی نداشتند چون تحمل اندکی صبر را از خود شان گرفتند و منتظر نماندند شاید در این داستان حکمتی باشدولی مر خانواده با وجود این همه بی اخترامی آنقدر عشق به خانواده داشت که از دور به فکر آنها و سلامتی و روزی آن ها بود. در این دنیای کوجگ اگر چشمانمان را باز کنیم عشق های واقعی که نه به خاطر پول و ظاهر و …است را خواهیم دید کافی است بخواهیم عشق را ببینیم.

ehsan
ehsan
9 سال قبل

بدتر از زود قضاوت کردن کاری بوده که این زن یا شوهرش کرده
چقدر بد است با انسانی که دچار صانحه ای شده و نیاز به مراقبت دارد اینطور رفتار شود.

در ضمن شوهر زن هم تصمیم داشت سراغ کار دیگری برود نه اینکه سر بار خلنواده شود

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً

ehsan
ehsan
9 سال قبل
پاسخ به  ehsan

سربار خانواده

صدیق
صدیق
9 سال قبل

قصه ی تلخ اما آموزنده بود برای من وما که هنوز نیاموخته ایم قبل از انجام عمل و سخن گفتن، بایستی درست اندیشید، شاید اندکی تامل و درنگ یک دنیا افسوس به ارمغان نیاورد. :star: :star: :star:

سما
سما
9 سال قبل

این قضاوت های زود هنگام چه عذاب وجدانی واسه آدم میذاره!