جی۵ لاین: سال ها پیش وقتی در کنکور قبول شدم برای ادامه ی تحصیل باید به اردبیل می رفتم و در خوابگاه زندگی می کردم. روز اول در خوابگاه همه چیز برایم عجیب و غریب بود. در هر اتاق چهار نفر مستقر شدیم و 8 نفر مجبور بودیم از یک اجاق گاز استفاده کنیم. یکی از هم اتاقی هام برای دو هفته بسته ی دستمال کاغذی را دستش گرفته بود و شبانه روز از دوری پدر و مادرش گریه می کرد.
اکثر بچه های خوابگاه آذری زبان بودند و به همین دلیل ارتباط برقرار کردن بین دانشجویان فارس و ترک در ابتدا کمی مشکل بود. خیلی از بچه ها این مسأله را نتوانستند تحمل کنند و از خوابگاه رفتند. اما من ماندم ، چند تا دوست خوب پیدا کردم و مجبورشان کردم ترکی را به من یاد دهند و کم کم به زبان ترکی مسلط شدم. به این ترتیب با محیط خوابگاه و شهر اردبیل به زودی اُخت شدم.
الآن که به آن سال ها نگاه می کنم می بینم دوستانی که تحمل نکردند و از خوابگاه رفتند ، خیلی هاشون حتی تا پایان دوره ی تحصیل هم نتوانستند در اردبیل بمانند و انتقالی گرفتند و متقبّل هزینه های سنگینی شدند.
اما من تحصیلاتم را تمام کردم ، در همین شهر کار پیدا کردم و الآن برای خودم اسم و رسمی دارم و همه ی این ها را مدیون سازگاری ای هستم که در چند ماه اول ورودم به خوابگاه از خود نشان دادم !
جی۵ لاین . کام
خاطره ای از دوست خوبمون : دکتر واحد
ارسال شده از: اردبیل
منبع تصویر: towardsbeing
استاد عزیزی داشتم که میگفت انسانهای باهوش کلیشه ای زندگی نمیکنند. به ما اکیدا توصیه میکرد که از کلیشه های کنونی جامعه دور بشیم. جامعه به شدت در حال تغییره و نمیشه با قالب های گذشته زندگی رو پیش برد . دیگران اینکار رو نکردن و همچنان در قالب قومیت خودشون باقی ماندند ولی شما به خوبی فهمیدید که چگونه پذیرای چالش های زندگی باشید تا زندگی هم پذیرای شما باشه
اگر سنگ جلوی حرکت آب نباشد صدای آب شنیده نمی شود
بسیار عالی بود، انسانهایی که توسط پدران و مادران خوش فکر، با مسئولیت و سخت کوش بار میان می تونن از این مرحله مهم سربلند بیرون بیان. به امید موفقیت های بیشتر.
زندگی تو خوابگاه تجربه ی جالبیه 😀