هدف زندگی

جی۵ لاین: جوانی سر خورده و افسرده می کوشید تا خود را از این وضع رها کند. روزی به تنهایی به جنگل رفت. هنگامی که در جنگل بود، به دور تنه ی درخت طنابی متصل کرد. اما تنه ی درخت به زبان آمد و گفت:” جوان عزیز، به تنه ی من آویزان نشو. یک جفت پرنده بر روی من لانه کرده اند و من باید از آنها دفاع کنم. با این کار لانه نیز تخریب خواهد شد.” جوان با شنیدن این سخنان از این کار صرف نظر کرد.به بالای درخت رفت و شاخه دیگری را انتخاب کرد. اما هنگامی که طناب را روی شاخه می بست، شاخه گفت:” جوان، بهار می آید. چندی دیگر من گل خواهم داد. در آن وقت، زنبورهای زیادی برای جمع آوری عسل خواهند آمد و دوران خوشی برای من خواهد بود. اگر این کار را ادامه دهی، من شکسته خواهم شد. شکوفه ها از بین خواهند رفت و زنبورها نا امید خواهند شد.” جوان با شنیدن سخنان مذکور، به آرامی به سوی شاخه ی سوم رفت. اما این شاخه نیز عذر خواست و گفت:” برگهای من به سوی خیابان رشد می کند تا مسافران خسته بتوانند در سایه ی من استراحت کنند. این کار مرا خوشحال می کند. اما اگر شکسته شوم، دیگر سایه ای ندارم.” در این موقع، جوان به فکر فرو رفت و از خودش پرسید:” پس چرا من برای دیگران سودمند نباشم و با استفاده از حیات خود به دیگران کمک نکنم؟” سپس دست از این کار کشید. نکته: این داستان در واقع حکایت از آن دارد که اگر کسی برای دیگران سودمند نیست، دست کم به دیگران لطمه و زیان نزند و سعی کند در زندگی فردی مفید برای مردم باشد. سودمندی کسی برای دیگران زندگی انسان را رنگارنگ و برای او سعادت به ارمغان می آورد.