دوستت دارم

جی5 لاین: وقتی به دنیا آمدم 50 سال داشت و مدت ها بود که “بابای مامی “صدایش می کردم.

نمی دانستم مادرم کجاست و چرا به جای او پدر همیشه در خانه است.
وقتی به دبستان رفتم پدرم کارهای زیادی برایم انجام می داد. او راننده اتوبوس سرویس را متقاعد کرده بود که به جای ایستگاه معمولی که شش بلوک دور تر از خانه ی ما بود من را مقابل خانه مان سوار و پیاده کند. وقتی به خانه می آمدم همیشه ناهارم حاضر بود.
بزرگتر که شدم میخواستم مستقل تر باشم.
ولی او از محبت هایش دست بردار نبود.
در دبیرستان با خودم ناهار می بردم.
او هر روز صبح زودتر بیدار می شد، برایم غذا درست میکرد و در بسته ای با منظره ی کوه یا بسته ای به شکل قلب می پیچید.
هیچ وقت نمی دانستم غذایم چیست. و معمولا هم ظرف غذایم را پنهان می کردم تا دوستانم متوجه نوع بسته بندی و یا دستمال های کاغذی که او روی آن مطلبی می نوشت، نشوند.
دستمال کاغذی ها معمولا با یک جک و لطیفه،معما یا جمله ی “دوستت دارم”همراه بودند.
بالاخره روزی در سالن ناهار خوری دانشگاه یکی از هم کلاسی هایم که دستمال را دید آن را قاپید و دست به دست بین همه بچه ها گرداند.
صورتم از شرم سرخ شده بود با تعجب متوجه شدم که روز بعد تمام دوستانم منتظر دیدن دستمال سفره اند.
از رفتارشان فهمیدم آن ها هم آرزو می کردند کسی را داشتند که آن طور به آن ها محبت کند.
آن وقت بود که من به داشتن چنین پدری افتخار کردم.
وقتی برای رفتن به دانشگاه خانه را ترک می کردم فکر کردم که کم کم یادداشت های او متوقف می شود.
اما من ودوستانم خوشحال بودیم که او همچنان به کارهایش ادامه می دهد.
من بیشتر با او گفتگوی تلفنی داشتم و البته قبض تلفنم هم سرسام آور شده بود،اما برایم مهم نبود.
فقط می خواستم صدایش را بشنوم و مهم هم نبود که چه می گفتیم.
او همیشه میگفت :پسرم…
من میگفتم :بله پدر!
_دوست دارم.
_من هم دوستت دارم پدر!
معمولا نامه پدر در روزهای جمعه به دستم میرسد با مشخصه همیشگی اش:تصویر یک کوه با قلبی بر آن.
همه می دانستند که نامه از سوی کیست!
چون که نامه ها قبل از ناهار توزیع می شد همیشه در رستوران نامه همراهم بود.
و البته پنهان کردن آن هم بی فایده…در روزهای جمعه خواندن نامه های من و دست به دست کردن آن در رستوران عادی شده بود.
در این زمان بود که پدر به سرطان مبتلاشد وقتی روزهای جمعه نامه نمی داد می فهمیدم که بیمار است و نمی تواند بنویسد.
دوستانم او را مهربان ترین پدر دنیا می نامیدند و روزی همگی نامه ای به او نوشتند و او را بهترین بابای دنیا خطاب کردند.
او به همه ی ما عشق پدری آموخت تعجب نمی کنم اگر روزی دوستانم برای فرزندان شان دستمال سفره هایی با عبارت محبت آمیز بفرستند.او اثری بر آن ها گذاشت که تا ابد باقی است.

در طول چهار سال دوران دانشگاه هم چنان فرستادن نامه و تماس تلفنی ادامه داشت ولی سرانجام روزی رسید که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و بیشتر با او باشم.
تماشای مردی مهربان و خلاق که چیزی به پایان زندگی اش نمانده، برایم دردناک بود.
بخصوص این که در روزهای آخر مرا نمی شناخت و با نام یکی از اقوام دورش که سال ها ندیده بود صدا می زد.
تا اینکه شبی حالش به شدت بدتر شده بود وقتی او را به بیمارستان رساندم و تحت مداوا قرار گرفت خدا را شکر کردم که هنوز نفس می کشد.
در بیرون اتاق و ازدیوار شیشه ای نگاهش کردم تااینکه با دست اشاره ای به من کرد،با ناباوری و خواهش از پرستاران به بالینش رفتم، چشم های کم سویش را به نگاهم دوخت و گفت:پسرم

گفتم :بله پدر؟
-دوستت دارم
-من هم دوستت دارم.

  • جی5 لاین . کام
  • منبع اصلی:80داستان برای عشق به زندگی/جک کنفیلد-مارک ویکتور هنسن/ترجمه ندا شاد نظر/نشر عقیل
  • منبع تصویر: shutterstock
  • انتشار: ا.قربانی

هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید. همچنین برای دیدن سایر داستان ها به صفحه لیست داستان های مثبت مراجعه کنید.

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
18 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Behnam
Behnam
11 سال قبل

خواستم تشکر کرده باشم از انتخاب متنی زیبا در مقام پدر و ترجمه زیبای این اثر از ان خانم.

Behnam
Behnam
11 سال قبل

😎 :yes:

مهرنوش
مهرنوش
11 سال قبل

سلام ممنون از داستان زیباتون
انشا الله خدا وند به همه پدر ومادرا سلامتی عطا کنه وسایه ی پر مهرشونا بالای سر فرزندانشون نگه داره
آمین

پرستو
پرستو
11 سال قبل

خیلی قشنگ بودهرچندکه من هیچ وقت حضور پدررادرزندگی احساس نکردم…و نفهمیدم پدر یعنی چی…

مهدی مالکی نژاد
مهدی مالکی نژاد
11 سال قبل
پاسخ به  پرستو

پرستو خانم شاید هیچکس مثل شما نتونه نقش پدر رو احساس کنه و برای دیگران آنرا توصیف کند
درست مثل کسی که نابیناست و می تونه (وشاید بهتر باشه بگیم فرصت داره ) تا دیگران را از نعمت ارزشمند بینایی آگاه کرده و به “خود آگاهی” برساند و اگر خود از یک نعمت مهم محروم است در عوض لذت معنادار خودآگاهی به دیگران را تجربه کند.
چه زیباست شما هم چنین کنید و از لذت دیکران لذت معنوی ببرید

متین
متین
11 سال قبل

نگاه فوق العاده ایه… 😯

سپاس آقای مهدی مالکی نژاد و همین طور خانم پرستو

فرنگیس
فرنگیس
11 سال قبل

پدرومادر گوهرهای نایاب روی زمینند .امیدوارم ما بتوانیم قدرشناس زحمات آنان باشیم . نمی توانم قیمتی برای محبتهای این پدر که همانند تمام پدران دنیا ست بگذارم ولی قدرشناسی پسر برایم جالب بود پدر با روش زیبای پرورش فرزند به او یاد داد که زندگی نکات مثبتی دارد که می تواند جایگزین نکات منفی یا کمبودها و بحرانهای زندگی شود .

متین
متین
11 سال قبل
پاسخ به  فرنگیس

قدرشناسی پسر برایم جالب بود پدر با روش زیبای پرورش فرزند به او یاد داد که زندگی نکات مثبتی دارد که می تواند جایگزین نکات منفی یا کمبودها و بحرانهای زندگی شود .