گردنبند مروارید
جی۵ لاین:.جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش […]
جی۵ لاین:.جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش […]
جی۵ لاین:.مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیبا ترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده […]
جی۵ لاین:گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیتهای خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از استادهای مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی […]
جی۵ لاین:از دوازده سالگی هر سال روز تولدم یک دسته گل یاس سفید بسیار زیبا برایم فرستاده می شد ،بدون این که نام و نشانی از فرستنده داشته باشد .مدت ها برای پیدا کردن فرستنده […]
جی۵ لاین:پسری همواره پدرش بر روی زمین کشاورزی کار میکردند.انها در سال,بارها گاری قدیمی شان را از سبزیجات برداشتی پر میکردند و برای فروختن محصولات به نزدیکترین شهر می رفتند.یک روز صبح زود گاوشان را […]
جی۵ لاین:زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی […]
جی۵ لاین:شهری بود به نام شهر پابرهنه ها. در یک صبح سرد زمستانی مردی وارد این شهر شد. وقتی که از قطار پیاده شد، متوجه شد ایستگاه قطار آنجا، همانند همه ایستگاه های قطار مملو […]
جی۵ لاین:” شبی از شبهای سرد زمستان دهه 60 به همراه خانواده ام در اتوبان قم بنزین تمام کردیم. شوهرم ظرف به دست بیرون ماشین و در سرما ایستاده بود و هر چند دقیقه یکبار […]
جی۵ لاین:چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها افراد زیادی اونجا نبودن , 3نفر ما بودیم با یه زن و […]
جی۵ لاین:قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود ” لطفا۱۲ سوسیس […]
جی۵ لاین:دیوید، برجسته ترین شعبده باز زمان خودش بود. به علاوه، قفل ساز بسیار ماهری بود که ادعا می کرد که می تواند در کمتر از یک ساعت از هر زندانی، در هر نقطه دنیا […]
جی۵ لاین: « جان» و همسرش « جنی» در محله ای فقیر نشین زندگی می کردند. جان در اداره ی راه آهن تعمیر کار بود و کار سخت و خسته کننده ای داشت. جنی هم در […]
جی۵ لاین: در سال های جنگ جهانی دوم، فردی به نام « ادوین لند» داشت از دختر کوچک خود عکس می گرفت که ناگهان دخترک پرسید: « چرا برای دیدن هر عکس، باید این همه […]
جی۵ لاین:خاطره ای از یک ویزیتور؛ همیشه فکر می کردم که خیلی باهوش، عاقل و شکست ناپذیر هستم! به خودم مغرور شده بودم و شکست برایم مفهومی نداشت؛ غافل از اینکه همیشه آن طور که […]
جی۵ لاین:در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه ی احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش، عشق و باقی احساسات. روزی به همه ی آنها اعلام شد که جزیره در […]
جی۵ لاین:مرد جوانی، از دانشکده فارغ التحصیل شد. ماه ها بود که ماشین زیبایی، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی […]