تعادلش را از دست داد، به زمین خورد و پایش شکست
جی5 لاین: در زمان های قدیم کشاورزی در دهکده ای دوردست زندگی می کرد که اسبی پیر داشت و با آن زمین هایش را زراعت می کرد. روزی اسبش به سوی تپه ها گریخت و […]
جی5 لاین: در زمان های قدیم کشاورزی در دهکده ای دوردست زندگی می کرد که اسبی پیر داشت و با آن زمین هایش را زراعت می کرد. روزی اسبش به سوی تپه ها گریخت و […]
جی5 لاین: در جنگ جهانی اول در حالی که نیمی از شب گذشته بود ارتش انگلستان در حال عملیات در جنگل بودند که ناگهان یکی از سربازها درون باتلاق افتاد. فرصتی برای نجات وی نبود و […]
جی5 لاین: در دسامبر سال 1914 و در خلال جنگ جهانی اول، ارتش های آلمان، فرانسه و بریتانیا در منطقه ای در بلژیک در حال جنگ بودند که فرمانده های ارتش هر سه کشور تصمیم […]
جی۵ لاین:پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند: از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ برود و این که کیسه ها را برای پادشاه […]
جی۵ لاین:در طول یک نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت. فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان داشت ولی سربازان مردد بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد، سکه ای از جیب […]
جی۵ لاین:شخصی به بیماری لاعلاجی مبتلا شده بود. خودش می دانست که به آخر خط رسیده است؛ بنابراین داوطلبانه عازم جبهه شد. تمام آرزویش این بود که شجاعانه در جنگ کشته شود. او با تمام […]
جی۵ لاین: سربازی جوان چون در جنگی شکست خورد، زخمی و خسته گریخت. چاه کنی او را پیدا کرد و تیمارش کرد و جوان ماجرای خود را برای چاه کن تعریف کرد. چاه کن گفت: حالا […]
جی۵ لاین: دانمارک و سوئد در قرن هفده میلادی درگیر جنگ دامنه داری با یکدیگر بودند. در یکی از این جنگ ها و پس از عقب نشینی سوئدی ها، یکی از سربازان دانمارکی که جراحت […]
جهت دانلود داستان صوتی “بخشش” کلیک نموده و این داستان را با بلوتوث به دوستتان هدیه دهید. حجم فایل: 875 کیلوبایت مدت زمان فایل : 59 ثانیه چنانچه قادر به شنیدن داستان های صوتی نیستید مرورگر خود را به […]
جی5 لاین: پرستار ، مرد یونیفرم پوش ارتشی که ظاهری خسته و مضطرب داشت را بالای سر بیماری آورد و به پیرمردی که روی تخت دراز کشیده بود گفت: آقا، پسر شما اینجاست . پرستار مجبور […]
جی5 لاین: روزگاری، سربازی به یک بیماری لاعلاج و کشنده مبتلا شده بود. خودش می دانست که به آخر خط رسیده است، بنابراین داوطلبانه عازم جبهه شد. تمام آرزویش این بود که شجاعانه در جنگ کشته […]
جی5 لاین: مادر نان را به سه تکه تقسیم کرد و آن را به فرزندانش داد. نگهبان آرام گفت: چیزی برای خودش نگه نداشت. سرباز گفت: چون گرسنه نبود. نگهبان دوباره گفت: چون مادر است. پیشنهاد […]
جی5 لاین: سرباز بودم. ما را برای اجرای مراسمی به حرم امام برده بودند. گرسنه بودم. سرم را برگرداندم. دو تا خانم در کنار مسجد نشسته بودند و در حال پخش کردن نذری بودند. لقمه […]
جی5 لاین: قلدری می کردم دوران سربازی، بچه رشت هستم، اومده بودم تهران و خدمت میکردم، اونجا تو قسمت ما فقط من شهرستانی بودم و بقیه بچه تهران بودن، با اینحال از پس همشون برمیومدم […]