جی۵ لاین: چند سال قبل حسابدار شرکتی بودم. مدتی بعد، پسر جوانی به نام آقا شهرام (اسم مستعار) به عنوان نیروی خدماتی در این شرکت مشغول به کار شد. مدتی بعد متوجه شدم که پسر با استعدادی است و گیرائی خوبی دارد. در دل خودم افسوس خوردم که چرا باید او را در حال تِی کشیدن زمین ببینم. اوایل چیزی نگفتم ، ولی بعد از مدتی با این که امیدی به ثمربخش بودن حرف هایم نداشتم ؛ در فرصتی مناسب، شهرام را صدا کردم و بهش گفتم حیف است که تو زندگی ات را در این مرحله متوقف کنی ، در حالی که می توانی ادامه تحصیل بدهی و زندگی بهتری داشته باشی. کمی هم از جزئیات تحصیل در دانشگاه برایش گفتم و توضیح دادم با توجه به شرایط زندگی و درآمدی که دارد چه راه هایی برای ورود به دانشگاه پیش روی خود دارد.
آقا شهرام در کمتر از یک ماه از شرکت ما رفت و من او را فراموش کردم. چند سال بعد یکی از فامیل هایم مرا دید و گفت که آقا شهرام او را دیده و وقتی متوجه آشنایی ما با هم شده ، سلام رسانده و گفته که من مدیون این خانم هستم چون راهنمایی هایش زندگی مرا دگرگون کرد.
از ته دل خوشحال شدم که توانسته ام در زندگی یک نفر چنین تأثیر مثبتی داشته باشم.
جی۵ لاین . کام
خاطره ای از دوست خوبمون : خانم مبینا
ارسال شده از: اردبیل
منبع تصویر: justslimming
هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!
بعضي از انسانها تنها به يك محرك نياز دارن تا پيشرفت كنن …و خداوند شما رو به اين عنوان سر راه اون فرد قرار داد …
🙂
آفرین ، چه پسر حرف گوش کنی بوده !
چقد ما رو راهنمایی کردن ، ولی ما اصلاً به روی خودمون هم نیاوردیم.
مرسی .
تجربه ی یه حس خوب رو در اختیارمون گذاشتی 🙂
دمشون گرم ، معلومه هنوز هم هستن آدمایی که نسبت به سرنوشت دیگران بی تفاوت نباشن 🙂
تو نیکی می کنی در دجله انداز / که ایزد در بیابات دهد باز