گاهی یه لبخند دلی رو باز میکنه که هیچی جایگزینش نمیشه!

جی۵ لاین: تو درمانگاه نشسته بودم و منتظر بودم تا نوبتم بشه و پذیرش اسمم رو بگه.یه خانومی از در روبه روی من وارد شد و اومد رو ردیف صندلی های پشت سرم نشست.چهره اش آشنا بود ولی حوصله ی فکر کردن نداشتم.
فشارم پایین بود و یه کمی سرم گیج می رفت بالاخره نوبتم شد و داخل مطب رفتم و آقای دکتر یک سرم جانانه با کلی قرص و شربت واسه سرماخوردگیم نوشت و اومدم بیرون.
می خواستم از درمانگاه خارج شم تا پذیرش صدا زد:خانم شاملو
بعد هم همان خانمی که به نظر آشنا بود بلند شد و سمت مطب رفت.
اینجا بود که یه جرقه ته مغزم خورد.خانم شاملو…مدیر دبستان نوبهار …سال 75-76
فشارم پایین بود و واقعا توان ایستادن نداشتم باید هرچه زودتر سرم و داروها رو میگرفتم،ولی منتظر موندم تا از مطب بیرون بیاد.
خیلی با ذوق زدگی رفتم پیشش و گفتم :خانم شاملو،من شما رو میشناسم،من شاگرد دبستانی بودم که شما مدیر آن بودید!
لبخندی زد و گفت:…عزیزم ،از دیدنت خیلی خوشحالم…
_مطمئنا منو به خاطر نداشت و این جمله رو برای “من نوعی” بکار برد.
ولی جوری با محبت و گرمی با من صحبت کرد که به کل فشار پایینم رو فراموش کردم.
چند لحظه گذشت و بهم گفت:

_من خیلی ها رو می بینم که مطمئنم جزو شاگردای مدرسه ام بودن و منو میشناسن ولی بی تفاوت از کنارم رد میشن و سردی اون ها من رو هم دلسرد میکنه…
_نشون دادن معرفت و محبت الان خیلی کم شده…
همه ی حرف ها به کنار ولی این جمله شون تو ذهنم موند…
و خواستم اینجا مطرحش کنم که همیشه و تحت هر شرایط بزرگترهای خودمون رو یاد کنیم حتی اگه ما رو نمیشناسند،حتی اگه معرفی هم بکنیم باز هم نشناسند ،حتی اگه بداخلاق بودند.و خاطره ی تلخی ازشون داریم.
معلم،همسایه ی قدیمی،دوستای خیلی دور
یه سلام با یه لبخند دلی رو باز میکنه که گاهی هیچ چیز جایگزینش نمیشه!

جی۵ لاین . کام

خاطره ای از دوست خوبمون : الهه

ارسال شده از: البرز

منبع تصویر:  Shutter Stock

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
6 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الی
الی
10 سال قبل

آخی نازی!

لیلی
لیلی
10 سال قبل

سلام جالب ترین و زیباترین لحظات وقتی ما ساده میپنداریم رخ میدن این یعنی اینکه ما غافل میشیم از چیزهایی که به ظاهر کوچیک هستند هر چند که این به ظاهر کوچیک ها ممکن آغازی بزرگ رو در پیش داشته باشند پس چه خوب میشه اگه با لحظات کوتاه و زیبا لبخند بزنیم و پاسخ مثبت بدیم لحظه کوتاه این دوست دیدن کسی بوده که قیافش آشنا بوده و پاسخ این دوست شادی و لذت ماندگاری رو به جا گذاشته … همیشه نباید دنبال اتفاقات و چیزهای بزرگی برا یشادی و خوشحالی باشیم شادی نزد خودمون و خودمون پدید میاریم… بیشتر بخوانید

نجمه سرگل
نجمه سرگل
10 سال قبل

سلام
دقیقا
یادمان باشد که از کنار هیچ نگاهی به سادگی و با روزمشغولی نگذریم
شاید در پس هر نگاهی دوستی یا عزیزی نهفته باشد که برایمان در دوره ایی از زندگی مان حتی به قدر لبخندی زحمت کشیده باشد.

اتفاقا من هم چند روز پیش معلم کلاس اول دبستانم رو دیدم و البته خیلی خوب من رو شناخت….. چون بر خلاف همه دخترها اصلا آروم نبودم و شیطونی زیاد کردم :-)) 🙂 😉

فاطمه
فاطمه
10 سال قبل

یه روز داشتم از کلاس زبان به سمت خونه میومدم که تو راه یکی از دبیران دوره ی ابتداییم رو دیدم میخواستم برم بهش سلام بدم اما نمیدونم چه چیز مانعم شد که اینکارو نکردم.وقتی اومدم خونه از دست خودم خیلی ناراحت بودم.پشیمون شده بودم… فکرم بدجوری پیشش مونده بود باخودم گفتم کاش میشد زمان فقط 15 دقیقه به عقب برگرده.تا اینکه چند روز بعد دوباره همونجا دیدمشون و آرامش گرفتم!

محبت کردن به دیگران باعث شادشدن دل خود انسان میشه.

سيده لطافت سيدي
سيده لطافت سيدي
10 سال قبل

دقيقا همينطوره 🙂