آیینه

جی۵ لاین:روزی روزگاری، مردی گم کرده راه، به شهری غریب وارد شد. بعد از چندین روز سکونت در آن شهر به طرز حیرت آوری دریافت که رفتار مردم با یکدیگر بسیار صمیمانه و عاشقانه است. نه بحثی، نه جدلی و نه مال من و مال تویی! هر چه بود بخشش و آرامش بود و عشق و ایثار. به گاه نیایش، سر سجده به درگاه یکدیگر می نهادند. از همه شگفت انگیزتر آن که در آن شهر آیینه نبود. مرد مسافر که از مشاهده ی این رویدادها بسیار متعجب شده بود، به دنبال رفع حیرت خود، شهر را گشت و در آخر، پیرمرد خردمندی را یافت و از او پرسید:« چگونه است که در این شهر آیینه ندارید، پس جمال صورت خود را در کجا می بینید؟» پیرمرد با تبسمی گفت:« ما جمال صورت خود را در نی نی چشمان یکدیگر می بینیم و آیینه ی یکدیگر هستیم و جمال سیرت خود را در دستان خود به تماشا می نشینیم؛ زیرا تمام اعمال ما از دست های ما صادر می شود. چه آیینه ای بهتر خودمان تا جمال سیرت خود را در آن ببینیم؟» مرد مسافر با شنیدن این سخنان دست های خود را مقابل نگاه خویش گرفت و با حیرت، یکایک اعمال خویش را در میان دست هایش به تماشا نشست و به تلخی گریست.

منبع تصویر:blog

منبع اصلی:خوشبختی یا بدبختی؟ انتخاب شماست/ سعید گل محمدی/ انتشارات نسل نواندیش

نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید از انتشاراتنسل نو اندیش   داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشید.

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها