بایگانی | داستان های الهام بخش

توماس ادیسون: مادرت کجاست؟

جی5 لاین: آزمایشگاه توماس ادیسون در حال سوختن بود. از آنجاییکه ساختمان از بتن ساخته شده و ضد آتش به نظر می رسید ادیسون آن را به طور کامل بیمه نکرده بود بنابراین خسارت زیادی […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

مهران، پسرم صدایم رو می شنوی؟

جی5 لاین: از زمانی که مهران پا به میانسالی گذاشته بود چندسالی می گذشت. گرفتن مدرک دانشگاهی از بهترین دانشگاه کشور، انتخاب یک شغل خوب و تجربه کافی او را به یک انسان موفق در […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

آلفرد از مشاهده تیتر روزنامه صبح شگفت زده شد.

جی5 لاین: لودویک برادر آلفرد فوت کرده بود اما روزنامه ها به اشتباه گمان بردند که فرد فوت شده آلفرد است. از این رو زمانی که او روزنامه های صبح را ورق می زد از […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

حتی گاو و گوسفند هم حاضر به خوردن آنها نیستند

جی5 لاین: روزی شیوانا همراه شاگردانش در حال عبور از کنار مزرعه ای بود. صاحب مزرعه به محض مشاهده شیوانا از آنها دعوت کرد تا به خانه او بروند و قدری استراحت کنند. شیوانا پذیرفت […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

جیغ بلند یکی از پسربچه ها افکار آن دو را بر هم زد

جی5 لاین: پدر بزرگ و نوه کوچکش آرین در حال قدم زدن در پارک بودند که به حوض وسط پارک رسیدند، سر و صدای پسر بچه هایی که مسابقه قایقرانی راه انداخته بودند توجه آنها […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

می توانستم در چشمانشان بخوانم که مرا مرده فرض می کنند

جی5 لاین: جری از آن دسته انسان هایی بود که رفتارش همیشه برای ما موجب شگفتی می شد. هر روز سرشار از روحیه از وقایع مثبت اطرافش تعریف می کرد، برخوردش با کارمندان محبت آمیز […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

اما اگر فردا همین موقع به پارک بیایی نامه رو برات میارم.

جی5 لاین: یک روز آقای فرانتس کافکا هنگام قدم زدن در پارک مشاهده کرد دختر بچه ای در حال گریه کردن است. به دختر نزدیک شد و علت گریه کردن او را پرسید. دختر گفت: عروسکم […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

با عجله لباس هایش را پوشید و بدون صبحانه از خانه بیرون زد

جی5 لاین: دوباره دیر از خواب بیدار شده بود. با عجله لباس هایش را پوشید و بدون آنکه صبحانه بخورد از خانه بیرون زد. در تمام راه داشت به خودش بد و بیراه میگفت. با […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

ناگهان پای پسر پیچ خورد و صدای آآخ گفتن او در کوه پیچید

جی5 لاین: پدر و پسری در حال کوهنوردی بودند که ناگهان پای پسر پیچ خورد و صدای آآخ گفتن او در کوه پیچید، همان موقع پسر صدایی از کوه شنید که می گفت: آآخ! پسر […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

او بر اثر تصادف با یک اتومبیل، دست راست خود را ازدست داد

جی5 لاین: در روزگاران نه چندان دور در کشور چین پدری به اسم جانگ، همیشه آرزو داشت که پسرش لیو موفق و سربلند باشد و همواره او را برای بهتر شدن تشویق می کرد. اما […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

هر دو پیچک در ابتدا شبیه هم بودند.

جی5 لاین: چندین سال پیش در مدرسه ای کوچک تدریس می کردم. مدرسه حیاط نداشت ولی بچه ها همیشه قبل از رفتن به کلاس باید به اتاقی بزرگ می رفتند تا در آنجا سرودهای صبحگاهی […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

در این هنگام استاد دو لیوان از کیفش در آورد.

جی5 لاین: استادی از شاگردان خود پرسید: بنظر شما چه چیز انسان را زیبا می کند؟ هریک جوابی دادند، یکی گفت: چشمانی درشت. دومی گفت: قدی بلند. دیگری گفت: پوست شفاف و سفید!… در این […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

مردی که کیسه شن قاچاق می کرد

جی5 لاین: روزی مامورین مرزی مردی را می بینند که بر روی دوچرخه خود سه کیسه گذاشته و میخواهد از مرز رد شود، به او مشکوک شده و از او می پرسند: چه همراه داری؟ […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

زهری می خواهم که مادر شوهرم را کم کم بکشد…

جی5 لاین: دختری مجبور شد بعد از ازدواج با مادر شوهرش در یک خانه زندگی کند. مادرشوهر زنی تندخو و بداخلاق بود. آنها هر روز با هم دعوا می کردند و زندگی تلخی داشتند. دختر […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

مرغان دریایی بدون دلیل می مردند

جی5 لاین: در یک شهر ساحلی که زندگی بیشتر مردم از راه دریا تامین می شد مردم مشاهده کردند که تعداد مرغان ماهیخواری که اطراف آن شهر زندگی می کنند رفته رفته کم شده و […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب

فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!

جی5 لاین: آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود، پدر لینکلن کفاش سلطنتی بود و کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر یا تمیز می کرد. آبراهام پس از سال ها تلاش و شکست، در سال […]

دیدگاه مفید - ادامه مطلب