جی5 لاین: روزی اینشتین در شهر غریبی در حال قدم زدن بود، که یکی از دوستانش او را دید. بعد از آنکه کمی با هم بودند دوستش از او پرسید که چرا با این مقام و منزلت، چنین لباسهای معمولی و ساده ای را بر تن کرده است.
اینشتین پاسخ داد: ” چه فرقی می کند؟ در این شهر که کسی مرا نمی شناسد. ”
مدتی بعد اینشتین به شهر خودش بازگشت و دوباره آن دوستش را دید. این بار دوستش از او پرسید: اینجا که همه تو را می شناسند و می دانند که چه مقام مهمی داری، چرا چنین لباسهای ساده ای بر تن کرده ای؟
اینشتین پاسخ داد: ” چه فرقی می کند؟ در این شهر که همه مرا می شناسند ”
اولویت دادن به کارهای بزرگ از مسائل مهم زندگی است مانند داستان در این هنگام استاد دو لیوان از کیفش در آورد.
جی5 لاین . کام
منبع اصلی: کتاب قلم چی
منبع تصویر: Being Publicradio
بازنویسی و انتشار: معصومه خداکرمی
هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید. همچنین برای دیدن سایر داستان ها به صفحه لیست داستان های مثبت مراجعه کنید.
خیلی زیبا بود
تن آدمی شریف است به جان آدمیت… نه همین لباس زیباست نشان آدمیت…
تکرار نظر خانم کشاورز
تن آدمی شریف است …..