دختر عمو یا دوست دختر اجتماعی؟

جی5 لاین: داشتم مطالب سایتتون رو می خوندم تا رسیدم به مطلبی که در مورد ازدواج بود و یاد خاطره ای افتادم.

چند سال پیش بلافاصله بعد از این که دیپلمم رو تو رشته ی حسابداری گرفتم تو دانشگاه پذیرفته شدم.
کلاس های ما مختلط نبود ولی تو محیط دانشگاه و رشته های دیگه تعداد دختر ها خیلی زیاد بود.
طی زمان کوتاهی من با یه دختر خانمی آشنا شدم که ایشون هم مثل من تازه ترم 1 بود .
حرف اول اسمشون ش هست و من چون که نمیخوام اسم کاملشون رو ببرم اونو خانوم شین خطاب میکنم._
خانم شین دختر شاد و جذاب و خوش پوشی بودن. ما بیشتر وقتمون رو با هم می گذروندیم.و معمولا تو روزهای تعطیل من و خانوم شین با بقیه ی دوستان مشترکمون به جاهای دیدنی و تازه ی شهر می رفتیم.
ترم 1 تموم شد و هر کدوم از ما برای تعطیلات بین دو ترم به شهر خودمون برگشتیم .

یه شب از همون شبا پدر و مادرم من رو احضار کردن و یک جلسه ی رسمی برگزار گردید.
بعد از امضای صورت جلسه و یک سخنرانی رسمی اندر “مزایای ازدواج” به من چند روز زمان دادند تا برای آینده ی خودم یک برنامه ی مدون و جامع بریزم و تصمیم قاطعم رو مبنی بر انتخابم برای ازدواج به سمع و نظر والدین گرامی برسانم.
با این که جلسه همون شب به اتمام رسید ولی حاشیه ی بسیاری داشت، من تموم شب رو با فکر کردن به حرفهای پدر و مادرم سپری کردم.

پدرم برای ازدواج دختر عموم رو پیشنهاد کرده بود.
من و سحر دختر عموم از بچه گی با هم بزرگ شده بودیم، خونه هامون تو یک محله بود و چون هم سن بودیم اکثر اتفاقات و تحولات زندگی رو مشترک تجربه کرده بودیم و یا اگه نقشی هم توش نداشتیم حداقل ازش خبر داشتیم.
مثل مدرسه رفتن ،دوچرخه خریدن،کلاس زبان ،سیزده به در،انتخاب رشته،اول مهر و شب یلدا،شبای امتحان و ….نمی خوام بگم من و سحر مثل خواهر برادر بودیم! ولی یه چیزی بود تو همین مایه ها…

یعنی از زوایای روحی و ذهنی مشترک هم ،آگاه بودیم.

من و سحر یک نفر بودیم و ازدواجمون همون قدر بی معنی یه که آدم بشنوه یکی با خودش ازدواج کرده؟

مگه میشه آدم خودش با خودش ازدواج کنه؟

مادرم دختر خالم رو تایید ومن رو ترغیب به ازدواج باهاش می کرد.
خونواده ی خالم ساکن خراسان بودند و ما خیلی کم رفت و آمد داشتیم.
کلا تو این بیست و چند ساله زهره دختر خالم رو 5-6 بار بیشتر ندیدم.

اون چند بار هم تو مراسم ختم و یا عروسی اقوام بوده و به صورت کاملا اتفاقی.
من از بچه گی از شوهر خالم می ترسیدم همیشه با چشم غره و اخم به من نگاه می کرد، فکر کنم از مدل موهام که همیشه ژل میزدم خوشش نمیومد.
و کلا من وشوهر خالم با هم حال نمی کردیم.!!!
حالا من چطور میتونم برم داماد خونواده ای بشم که من رو قبول نداره؟

گذشته از این که من تنها تصویری که تو ذهنم از زهره دارم یه چیزی شبیه به یه روح سرگردانه که خیلی کم صحبت میکنه.
وقتی دلیلش رو از مادرم پرسیدم بهم گفت خوب خجالت میکشه!

گفتم :چرا؟ مگه کار بدی کرده؟یا من چیز بدی پرسیدم؟ فقط احوال پرسی کردم!

….
خیلی زودتر از موعد با خانوم شین تماس گرفتم، خواستم که ببینمش تا یه حرف مهم را باهاش درمیون بذارم.
خانوم شین وقتی تقاضای ازدواجم رو شنیدبا یه پوزخند گفت:سامان جان عزیزم،تو دوست پسر اجتماعی من هستی !

واقعا پیش خودت چی فکرکردی…..!

تا مدت ها تفاوت دیدگاه ها ی آدمای دور و برم درگیرم کرده بود.

پدرم میگفت:اگه ازدواج کنی خوشحال میشی!!!پنج شنبه ها عصر دست زن و بچه ات رو میگیری و میری پارک!!!

خانم شین می گفت:دوست پسر خیلی فرق می کنه با انتخاب واسه شریک زندگی،به خصوص این که تو فقط دوست پسر اجتماعی من هستی!!!!

 

شما چی فکر می کنید؟

؟  !

 

 

 

جی۵ لاین . کام

خاطره ای از: سامان
ارسال شده از: آمل
منبع تصویر:  Shutter Stock

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
59 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایناز
ایناز
11 سال قبل

این نیمه ی گمشده ی من معلوم نیس کجاس؟
چند ساله که دنبالشم ولی معاومه که خیلی ول و بی قیده؟
اصلا همون بهتر بره گم شه!!!! 😀 😀 😀 😀

فرزانه واحد
فرزانه واحد
11 سال قبل
پاسخ به  ایناز

:laugh: :laugh:

یونس
یونس
11 سال قبل

در مورد دختر عمو حرفی ندارم ولی در مورد دختر خاله نمی شه قضاوت کرد چون هیچ تصویر درستی ازش نداری؟
?:-) ?:-) ?:-)
یعنی امکانش هست که بری و باهاش صحبت کنی و ببینی که نیمه ی گمشده ات هستش؟؟؟

آیدا
آیدا
11 سال قبل
پاسخ به  یونس

من نه در مورد دختر عموش فکر می کنم ، نه در مورد دختر خاله اش. به چند دلیل :
1- وقتی خودش به اونا فکر نمی کرده ما چرا فکر کنیم ؟!!
2- کلا از ازدواج فامیلی خوشم نمیاد
3- موضوع اصلی این خاطره تفاوت نگاه سامان و دوستش خانوم شین به نوع دوستیشون بوده، نه گیر کردن بین انتخاب دختر عمو یا دوست !!!

مینو
مینو
11 سال قبل
پاسخ به  آیدا

ایول
چه ادله ی محکمی!! 😀

یه دختر
یه دختر
11 سال قبل

نه سامان توهم نزده چون در موقعیته ازدواج قرارش دادن و اون دختر رو دوسداشته صادقانه رفته مسیله رو باهاش مطرح کرده خیلی خوبه تواین روابط مرز و خطه قرمز ها و هدف از رابطه مشخص بشه.اینم با صحبتو پرسیدنه نظره طرفه مقابل راجبه مسایله مختلف امکان پذیره اگه همون اول میدونستی فقط واسه اون دختر یه دوسته ساده هستی اصلا باهاش مسیله رو مطرح نمیکردی.اینکه بایه پسر رابطه داشته باشی و هدفت ازدواج باشه ویا رابطه برای پرکردنه وقت تو رفتاره دختر تاثیر میذاره فرقه توبا شین اینه که اون از همون اول تو رو توجایگاهه دوست قرار داده… بیشتر بخوانید

یه دختر دیگه
یه دختر دیگه
11 سال قبل
پاسخ به  یه دختر

شما فکر نمیکنی 6 سال یه عمره؟
تو اون اقا رو اویزون و مچل خودت کردی یا اون تو رو تو اب نمک نگه داشته؟
به نظر من یه تجدید نظر اساسی باید داشته بای
ببخشید که زیادی فوضولی میکنم ولی واقعا نگران شما هستم…انقدر این پسرا خورده شیشه دارن و دخترا رو سرشون گول مالیدن نمی خوام یه نفر دیگه اه حسرت بکشه و از این که انرژی اش رو صرف یه ادم بی لیاقت کرده تاسف بخوره!!
موفق باشی

یه دختر
یه دختر
11 سال قبل
پاسخ به  یه دختر دیگه

البته شمادرجریان نیستید!!!
شاید یه روزی منم داستانمو گذاشتم
اما آهه حسرته من واسه اینه که گاهی بزرگترها با داشتنه معیارهایی برای پز دادن و سر در آوردن تو فامیل 6سال دوتاجوونو تو یه برزخ قرارمیدن!اما عشقه سالمه دوطرفه باعث میشه 6سال یا بیشتر منتظر بمونیدتا خانواده ها راضی شن!!!!

تنها
تنها
11 سال قبل
پاسخ به  یه دختر دیگه

با نظر شما موافقم
تنهایی سالم به مراتب دردسر و مشغله کمتری به نسبت باهم بودنهای تنها دارد.
:no:

آیدا
آیدا
11 سال قبل

کم پیش میاد خونواده ها واسه پسر ترم اولیشون بخوان برن خواستگاری ! چه خونواده ی باحالی ، 5 شنبه ها با زن و بچه ات میری پارک خوشحال میشی 😀
به خانوم «شین» حق میدم به پیشنهادت فکر نکنه.

سمیرا علوی
سمیرا علوی
11 سال قبل

من فکر میکنم که الان دقیقا یه سری شخصیت ها تعریف شده تا این که ادما محدوده ی خودشون رو بیشتر بشناسن!!!اقا سامان شما فکر کنم یه خورده تو فکر کردن به دوستات توهم زدی و زیاده روی کردی؟؟؟؟

1 2 3 8