در شرکت

چند وقت پيش با يكي از همكاران مشكلي پيش اومد و بحث مفصلي داشتيم و او چنان دهانش رو باز كرد و جملاتي رو گفت كه يك لحظه فكر كردم اصلن اينجا شركت نيست و ما هم كاملاٌ بيسواديم و از همه‌ي فرهنگ به دور. از درون حسي به من گفت: مواظب باش. از همه دوري كن. دنيا خيلي بي‌رحمه. به هيچ كي دل‌خوش نكن. با هيچ‌كي ارتباط خيلي نزديكي نداشته باش. تا به حال كسي به اين بي‌حرمتي با من صحبت نكرده بود. دلم براش خيلي سوخت. فكر كردم كسي كه مي‌تونه چنين جملاتي را به همكارش كه سال‌هاست با او كار كرده و به اصطلاح نان و نمكي خوردن بگه حتماً آدم بيچاره‌اي هست و محتاج دلسوزي. اما حسي عجيب‌تر كه تا به حال در خودم سراغ نداشتم نهيبي مي‌زد كه دوري كن و با اين كه كينه‌اي نيستي اين‌بار سعي كن اين كينه را در دلت همچنان تازه نگه‌داري و از او بترسي و محفوظ باشي. براي اين‌كه خودم را مجاب كنم مدام با صداي بلند حتا به دوستاني مي‌گفتم كه اين‌بار اتفاقاٌ مي‌خواهم به عمد كينه‌اي باشم. نه براي اين‌كه به كسي گفته باشم براي اين‌كه مرتب خودم بشنوم و بپذيرم كه كينه در اين مورد خوبه غافل از اين‌كه آدمي كه كينه‌اي نباشد هرگز نمي‌تونه اين حس را تجربه كنه. خيلي زود البته دوباره همان قبل شد و باز هم فكر كردم آدميه ديگه هزار اشتباه مي‌كنه مگه ما خودمان چي هستيم همه اشتباه مي‌كنن.

حدود 10 روز پيش سر مورد كاري خيلي حساس آنقدر كلافه‌ام كرده بودن و تحت فشار بودم كه وقتي همكاري زنگ زد و دوباره پيگير ماجرا شد گفتم اصلاٌ نمي‌خوام راجع‌ به اون حرف بزنم اصلاٌ‌ ديگر در اين مورد از من سوال نكن. فقط همين نه توهيني نه حرفي. دو سه روز پيش به واحدي رفتم كه همكار عزيز فو‌ق‌الذكر آنجا كار مي‌كرد دنبال كار ديگه‌اي بودم با او سلام و عليك كردم جوابم را نداد فكر كردم متوجه نشده وقتي كارم تمام شد آمدم بالاي سرش شانه‌هاش را گرفتم و گفتم خوبي!  جوابي نشنيدم نه حتا نگاهي…

راستش را بخواين اصلاٌ يادم رفته بود كه چند روز قبل‌تر به او گفته بودم كه راجع به اون مسئله حرف نزنيم فكر نمي‌كردم حتا سلام هم نبايد بديم. در آسانسور كمي ناراحت بودم اما خيلي زود نه تنها ناراحتي‌ام رفع شد بلكه خيلي هم خوشحال بودم چرا كه كينه دل آدم را سياه و تاريك مي‌كنه. چه‌قدر احساس خوشبختي كردم از اين‌كه كينه‌اي نيستم حتا در مواردي كه شايد لازم هم باشه نمي‌توانم از كسي كينه به دل بگيرم. خوشحالم خيلي خوشحال و دلم مي‌سوزه كه چرا آدم بايد اوقات خودش را براي چيزهايي كه گذشته تلخ كنه و مشكلي بر مشكلات روزمره‌اش اضافه كنه.

 

خاطره ای بر گرفته از شراره از تهران
منبع تصویر: wide screen wallpapers

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها:

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها