داستان ۳ پیرمرد

 

جی۵ لاین:خانمي ۳ پير مرد جلوي درب خانه اش ديد. شما را نمي شناسم ولي اگر گرسنه هستيد بفرماييد داخل. اگر همسرتان خانه نيستند، مي ايستيم تا ايشان بيايند.همسرش بعد از شنيدن ماجرا گفت: برو داخل دعوتشان کن.بعد از دعوت يکي از آنها گفت: ما هر ۳ با هم وارد نمي شويم.خانم پرسيد چرا؟يکي از آنها در پاسخ گفت: من ثروتم، آن يکي موفقيت و ديگري عشق است.حال با همسرتان تصميم بگيريد کداممان وارد خانه شود.بعد از شنيدن، شوهرش گفت: ثروت را به داخل دعوت کن. شايدخانمان کمي بارونق شود.همسرش در پاسخ گفت: چرا موفقيت نه؟عروسشان که به صحبت اين دو گوش مي داد گفتچراعشق نه؟ خانمان مملو از عشق و محبت خواهد شد.شوهرش گفت: برو و از عشق دعوت کن بداخل بيايد. خانم به خارجخانه رفت و از عشق دعوت کرد امشب مهمان آنها باشد. 2نفر ديگر نيز به دنبال عشق براه افتادند. خانم با تعجب گفت: منفقط عشق را دعوت کردم!يکي از آنها در پاسخ گفت: اگر ثروت و يا موفقيت را دعوت مي کرديد، ۲ نفر ديگرمان اينجا مي ماند.ولي هرجا عشق برود، ما هم او را دنبال مي کنيم.هر جا عشق باشدموفقيت و ثروت هم هست!

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید.

برچسب ها:

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها