هدیه به مادر

جی۵ لاین:چهار برادر خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدم های موفقی شدند. چند سال بعد، هنگام شام درباره فرستادن هدایایی برای مادر پیرشان که دور از آنها در شهر دیگری زندگی می کرد صحبت کردند. اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم… دومی گفت: من سالن سینمای یکصد هزار دلاری ساختم. سومی گفت: من ماشین مرسدس یا راننده تهیه کردم که مادرم به سفر بره… چهارمی گفت: همه تون می دونید که مادر  چقدر خوندن کتاب مقدس را دوست داشت و می دونین که دیگه هیچ وقت نمی تونه بخونه، چون چشماش خوب نمی بینه. من راهبی رو دیدم که به من گفت یه طوطی هست که می تونه تمام کتاب مقدس رو از حفظ بخونه. این طوطی با کمک بیست راهب و در طول دوازده سال اینو یاد گرفته. من تعهد کردم برای این طوطی به مدت بیست سال، هر سال صد هزار دلار به کلیسا بپردازم. مادر باید اسم فصل ها و آیه ها رو بگه و طوطی از حفظ براش می خونه. برادرای دیگه تحت تاثیر قرار گرفتن. پس از تعطیلات، مادر یاداشت تشکری فرستاد. اون نوشت: میلتون عزیز، خونه ای که برام ساختی خیلی بزرگه… من فقط تو یک اتاق زندگی می کنم ولی مجبورم تمام خونه رو تمیز کنم. به هر حال ممنونم. مایک عزیز، تو برای من یک سینمای گرونقیمت با صدای دالبی ساختی که گنجایش 50 نفر رو داره. ولی من همه دوستام و شنواییم رو از دست داده ام، و تقریبا ناشنوام. هیچ وقت از اون استفاده نمی کنم، ولی از این کارت ممنونم. ماروین عزیزم، من خیلی پیرم که به سفر برم. من تو خونه می مونم، بقالی ام رو دارم پس هیچ وقت از مرسدس استفاده نمی کنم. این ماشین خیلی تند تکون می خوره.اما فکرت خوب بود ممنونم. ملوین عزیزترینم، تو تنها پسری هستی که با فکر کوچیکت با هدیه ات منو خوشحال کردی.

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:داستانهای کوتاه از نویسندگان بزرگ و ناشناس/ حمید رضا غیوری/ انتشارات غیوری

نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات غیوری داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
6 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهنوش رجبی
مهنوش رجبی
9 سال قبل

میدانی…

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی … خسته نمیشوی !

بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی … عادتــــ نمیشوند !

بعضـی ها هرچه تکرار شوند … باز بکرند و دستــ نـخورده !

دیده ای ؟!

… … شنیده ای ؟!

بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !

مـــــثل مـــــادر