عشق و مهربانی

جی5 لاین: «باب» مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان، بسیار نامهربان و خسیس بود. برعکس، زنش «سارا» بسیار مهربان و خوش‌قلب بود و همه او را دوست داشتند. سارا با خود مي‌اندیشید:«خداوند این مرد را به من داده است، حتی اگر به او علاقه هم نداشته باشم، باز باید به او مهر بورزم!» بنابراين با وی رفتار خوبی داشت.یک سال قحطی شد و بسیاری از روستاییان از سارا و باب کمک خواستند. سارا با محبت فراوان به همه‌ی آن‌ها کمک کرد، ولی باب چیزی نگفت و پیش خود فکر کرد: «تا وقتی از پول‌های من کم نشود برایم مهم نیست که دارایی چه کسی به باد می‌رود.»

مردم از سارا تشکر کردند و گفتند که پول‌ها را بعد از مدتی به او پس خواهند داد. سارا نپذیرفت، اما مردم اصرار می‌کردند که پول او را بازگردانند.
سارا گفت: «اگر می‌خواهید پول را پس بدهید، در روز مرگ شوهرم این کار را بکنید.»
این حرف سارا به گوش یکی از دخترهایش رسید و او بسیار ناراحت شد. بی‌درنگ پیش پدر رفت و گفت: «می‌دانی مادر چی گفته؟ او از مردم خواسته تا پول‌هایشان را روز مرگ تو پس بدهند!»
باب، به فکر فرو رفت. سپس از سارا پرسید: «چرا از مردم خواستی پولت را بعد از مرگ من به تو برگردانند؟»
سارا جواب داد: «مردم تو را دوست ندارند و همه آرزو می‌کنند که زودتر بمیری اما حالا به جای آن‌که مرگ تو را آرزو کنند، از خداوند می‌خواهند که تو را زنده نگه دارد تا پول را دیرتر برگردانند. من هم از خداوند مي‌خواهم که سال‌های زیادی زنده بمانی. کسی چه می‌داند؟ شاید تو هم روزی مهربان شوی!»

باب از تیزهوشی و محبت همسرش در شگفت ماند و به او قول داد که در آینده با مردم مهربان باشد.

جی5 لاین . کام

  • منبع اصلی: نیم کیلو باش ولی عاشق باش / مؤلف : سعید گل محمدی/  انتشارات نسل نواندیش
  • منبع تصویر:  Shutter Stock
 نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید.

برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید از انتشارات بهارسبز داشته باشید تا علاوه برحمایت از ناشر محترم و مترجم  گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

 

برچسب ها: , , , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
10 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسین
حسین
10 سال قبل

هرروز صبح برای گنجشکک دون میپاشیدم و آن هم میامد میخورد یک روز گنجشکک به سخن در آمد و گفت چرا هروز برای من بدون هیچ منتی دون میپاشی من اشک هایم سرا زیر شد و جواب ندادم هی گنجشکک هم محبت من را گذاشته بود روی سادگی من……… 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁… بیشتر بخوانید

سمیرا
سمیرا
10 سال قبل

این کتاب را پنج روز پیش تهیه کردم . کارای آقای گلمحمدی واقعا عالی هست
جوهره ی عشق ، مهربانی است…

فاطمه حیدری
فاطمه حیدری
11 سال قبل

خیلی تاثیر امیز بود مرسی 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 :-)) :-)) :-)) :-)) :-)) :-)) 😀 😀 😀 😀 😀 😀 😀 😀 😀 :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 🙁 :-(( :-(( :-(( :-(( :-(( :-(( 😥 😥 😥 😥 😥 😥 😥… بیشتر بخوانید