خود را باهوش می دانست و می خواست بر مسند وزارت بنشیند

جی5 لاین: در سرزمینی پادشاهی بود که وزیری خردمند و باهوش داشت. پادشاه همیشه و برای هر کاری با وزیر مشورت می کرد و نظراتش را اعمال می نمود. خیلی از درباریان این نزدیکی وزیر و شاه را دوست نداشتند و بسیار تلاش می کردند تا رابطه پادشاه با وزیر محبوبش را بر هم بزنند، آنها از هیچ ترفندی برای بد جلوه دادن وزیر نزد شاه چشم پوشی نمی کردند با این حال هیچگاه به نتیجه نرسیدند، یکی از آن بدخواهان برادرزاده پادشاه بود. او خود را شاهزاده ای باهوش و زیرک می دانست و معتقد بود که خودش باید در مسند وزارت و به جای وزیر محبوب شاه بنشیند.

پادشاه از حسادت برادرزاده اش به وزیر باخبر بود از طرفی با خود فکر کرد شاید شاهزاده جوان بهتر از او باشد چرا که به واسطه جوانی در علوم وفنون جدید تبحر دارد البته وزیر هم با تجربه است و دانایی خود را در موقعیت های مختلف ثابت کرده است. پس تصمیم گرفت که آن ها را در موقعیتی برابر مورد آزمایش قرار دهد.

روزی پادشاه وزیر و شاهزاده را با هم نزد خود فراخواند و گفت: باخبر شدم که قرار است بزودی کشتی ای خارجی به کشور ما بیاید. از شما دو نفر می خواهم که در مورد آن تحقیق کنید و جواب تحقیقات را به اطلاع من برسانید.

شاهزاده که فرصت را مغتنم شمارده بود با چالاکی و به سرعت بر زین اسب خود نشست و به تاخت به سوی اسکله به راه افتاد. از ماهیگران و ملوانان حاضر در آنجا سوالی پرسید و به سرعت بازگشت. وقتی به کاخ رسید متوجه شد وزیر هنوز در کاخ است و می خواهد تازه اسبش را آماده کند. پس با خوشحالی به سوی پادشاه رفت. پادشاه از سرعت شاهزاده شگفت زده شد و پرسید: سرعتت عالی بود. بگو چه اطلاعاتی آورده ای؟ شاهزاده جواب داد: می دانم که این کشتی از یونان می آید و فردا در اسکله لنگر می اندازد. پادشاه گفت: آیا این کشتی تجاری است؟ شاهزاده که جوابی نداشت از پادشاه اجازه خواست تا دوباره به اسلکه برگردد و تحقیقات خود را کامل نماید. هنگام خارج شدن از کاخ دید که وزیر تازه بر اسب نشسته و قصد حرکت دارد. با خود گفت: پس هنوز فرصت دارم که وزیر را مغلوب کنم، او با سرعت دوباره به اسکله رفت. وقتی تحقیقش تمام شد دید وزیر به تازگی به اسکله رسیده و در حال پرس و جو و یادداشت کردن جواب ها است.

شاهزاده بار دیگر نزد پادشاه رفت و به او گفت: این کشتی تجاری است و متعلق به یک تاجر یونانی است. پادشاه پرسید: بارش چیست؟ شاهزاده سکوت کرد. پادشاه گفت: می توانی بار دیگر بروی و پرس و جو کنی ولی یادت باشد که این فرصت آخر است.

شاهزاده مجددا برای تحقیق رفت و هنگامی که به کاخ بازگشت وزیر را دید که به احترام او منتظر مانده تا با هم اطلاعاتشان را به شاه تقدیم کنند. وزیر گفت: اجازه دهید اول جناب شاهزاده گزارششان را بازگو کنند. پادشاه پذیرفت و اطلاعات جدید شاهزاده فقط این بود که می دانست بار کشتی ادویه است.

پادشاه گفت: حال نوبت توست وزیر اعظم!

وزیر گفت: این کشتی یونانی متعلق به پسر خواهر ملکه یونان است که تاجر بزرگ و ثروتمندی است. این کشتی به قصد تجارت فردا ظهر به سرزمین ما خواهد آمد و بارش ادویه است که شنیده شده ادویه های مرغوبی دارد. آن ها قرار است یک ماه را در کشور ما بگذرانند و با تجار ما معامله نمایند و سپس کشور ما را به قصد هند ترک کنند. از این رو پیشنهاد می شود از آنجا که کشور یونان کشوری قدرتمند و با نفوذ است این فرصت را غنیمت شمارده و با آنها معامله و داد و ستد نماییم و خوب تر می شود اگر تاجر جوان را که بسیار محبوب ملکه یونان است یک شب به قصر دعوت نماییم و اینگونه حسن نیت خود را به یونانیان ثابت کنیم.

با گزارش جامع وزیر، پادشاه با صدای بلند و به همگان اعلام کرد که تا زمانی که زنده است این شخص وزیر او خواهد ماند!

جی5 لاین . کام
منبع اصلی: کتاب حکایت های بهره وری – حسین پورآقاسی/آذر ویژه – انتشارات جیحون
منبع تصویر: all best wallpapers
بازنویسی: حوریه جعفری
بازنگری و انتشار: حمید توکلی کرمانی

هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
12 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
donya
11 سال قبل

خیلی جالب بود…………دلم برای شاهزاده ی حسود می سوزه ولی نمیدونم وزیر چطور اون همه اطلاعات بدست اورد اگه کسی میدونه تورو خدا بگه