تو نیکی میکن و در دجله انداز !

جی۵ لاین:این ماجرا بر میگرده به سال 1385 هجری شمسی.زمانی که تازه استخدام وزارت راه شده بودم.محل کارم تو یه شهرستان بود بنام “کلاله”  ،شهرستانی متعلق به استان گلستان و با ترکیب جمعیتی متشکل از ترکمن ها ، زابلی ها، بلوچ ها، فارس ها و تعدادی از ترکها.
به خاطر نوع کار، یه ماشین اداری در اختیارم بود و واسه انجام دادن کارها و سرکشی پروژه ها از اون استفاده میکردم.بارها اتفاق افتاده بود که وقتی از پروژه بر می گشتم و هوا تاریک می شد تو راه چند نفری دست تکون می دادند که اونها رو هم برسونم و بر خلاف سفارشهای زیادی که شنیده بودم که کسی رو تو راه سوار نکنم ،اکثر اونایی که دست بلند می کردند رو سوار می کردم و به مقصدشون می رسوندم.
این ماجرا حدود 2 سال ادامه داشت تا محل کار من عوض شد و از شهرستان کلاله به گنبد کاووس که حدود 50 کیلومتر دورتر بود انتقال پیدا کردم و در ضمن  خودروی تحویلی را نیز پس گرفتند.هنوز با شهرستان کلاله در ارتباط بودم و برای دیدن دوستانم به اونجا می رفتم.یه شب پاییزی که بارون هم میومد و هوا هم سرد بود و اگه اشتباه نکنم پنج شنبه هم بود می خواستم از کلاله برگردم گنبد که دوستانم مخالفت می کردند و من هم اصرار شدید به رفتن داشتم که در نهایت راه افتادم و کنار جاده منتظر ماشین شدم.
بعد از نیم ساعت که کاملا خیس شده بودم و دوستانم به صورت تلفنی در پی منصرف کردن من بودند یه پژو پرشیا جلوی پام ترمز کرد و گفت “بپر بالا”
فکر کردم که اشتباه گرفته ، ولی بعد از چند ثانیه متوجه شدم که اشتباهی در کار نیست و سوار شدم. ساعت 9 شب بود و تک و توک ماشین تو جاده دیده می شد.
تو راه که صحبت میکردیم متوجه شدم که مسافرکش نیست و دیده که من کنار جاده وایسادم و ماشین هم پیدا نمی کنم منو سوار کرده.از شانس خوب من وقتی که به گنبد رسیدیم متوجه شدم که مسیرمون تقریبا یک خیابان است و با هم فقط یک کوچه فاصله داریم.من رو جلوی در خونم پیاده کرد و رفت.

خیلی واسه خودم جالبه که از اون موقع تا الان هیچ وقت تو هیچ جاده ای لنگ ماشین نمونده ام

جی۵ لاین . کام
خاطره ای از دوست خوبمون :حمید
ارسال شده از: اردبیل
منبع تصویر:     loxblog

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
9 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
negin
negin
11 سال قبل

تو نیکی میکن و در دجله انداز 🙂 که ایزد در بیابنت دهد باز

زینب
زینب
11 سال قبل

تا حالا دقت کردین روزهای بارونی که از خونه میریم بیرون همه ی مردم عجله دارن ؟ باز اگه فقط پیاده ها عجله داشتن می گفتم شاید عجله شون واسه اینه که زیر بارون خیس نشن ، یا وسط خیابون نمونن که وقتی ماشین رد میشه آب بپاشه رو لباسشون و همه ی لباسشون کثیف شه ، اما راننده ها هم روزهای بارونی عجله دارن ، شاید می ترسن ماشینشون سرما بخوره ، به جای اینکه بگن زمین خیسه و بیشتر احتیاط کنن وقت رانندگی می خوان سریعتر برونن ، متأسفانه بعضی ها هم اصلاً به فکر پیاده ها نیستن… بیشتر بخوانید

سعید
سعید
11 سال قبل

همینه که میگن دنیا بازتاب اعمال ماست 🙂

فاطمه
فاطمه
11 سال قبل

هیچکاری بی پاداش نمی مونه همونطور که هیچ تلاشی بی پاسخ نمی مونه!

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
9 سال قبل
پاسخ به  فاطمه

manam moafegham

malihe
malihe
11 سال قبل

az har dasti bedi az hamoon dast pas migiri.
in ye ghanoone

یک دوست
یک دوست
11 سال قبل
پاسخ به  malihe

فارسی را پاس بداریم .