خوابهای مکانیکی

جی۵ لاین:نمي خوام بنالم يا گله و شكايتي كنم شايد هر زمانه اي خصوصيات خودش رو داره نمي دونم اما به نظرم همه چيز رنگ و بوي متفاوتي گرفته و گاهي حس مي كنم بعضي از اصالت هاي قديمي رو ديگه نمي بينیم. شايد باورتون نشه اين جمله زياد هم ناآشنا نيست و گاهي شنيده مي شه كه مي گن دوست هم دوست هاي قديم يا هر چيزي رو به قديميش مي نازن شايد تو بعضي مفاهيم هم بشه تعميم داد. حالا براتون مي گم كه من اينو به وضوح حس كردم خواب هم خواب هاي قديم. حتما براي همه تون حداقل يك بار تو زندگي اتفاق افتاده. البته منظورم نسل قديم تره. همونطور كه گفتم الآن كه ديگه احتمالااينطوري پيش نمياد يا براي من كه سال هاي طولانيه پيش نيومده. شايد به خاطر اينه كه اون موقع فرصت زيادتري براي خواب و استراحت بود يا حتي شكل و رنگ و بوي چرت زدن هاي ما هم متفاوت بود. يادتون مياد بعدازظهر مي خوابيديد 2 يا سه ساعت بعد وقتي بيدار مي شديد فكر مي كرديد صبحه حال و هوا طوري بود كه انگار طولاني خوابيديد بعد به هواي صبح مي خواستيد بريد يه دست و رويي بشوريد و مسواك بزنيد و به خوردن صبحانه فكر مي كرديد كه مادرتون يا هركي از اعضاي خانواده كنارتون بود مي گفت كه كم كم وقت شامه. اونوقت حسي كه بهتون دست مي داد مي دونيد ديگه چه قدر قشنگ بود انگار يه دنيا رو بهتون دادن هنوز كلي وقت استراحت بود و كنار خانواده بودن و خلاصه تنها حس گول خوردني بود كه خيلي قشنگ و دلگرم كننده بود. راستشو بخواين الآن سالهاست كه پي همچنين حسي مي گردم. الآن ديگه خواب هاي ما هم فانتزي و مكانيكي شده. شايد به خاطر اينه كه وقتي بلند مي شيم خيلي احساس اين كه انرژي لازم رو به دست آورديم براي شروع يك روز ديگه، نداريم. من كه عاشق اينم كه حتي شده يه بار ديگه تو زندگيم اين حس رو تجربه كنم. شما رو نمي دنم. شاد باشيد.

جی۵ لاین . کام

ارسالی از دوست عزیزمان خانم شراره از تهران/رشت

منبع تصویر:blog

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید

برچسب ها: , , , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
6 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یوسف
یوسف
5 سال قبل

خیلی حس خوبی داره
ولی من هنوز هم ازین خوابای بعد از ظهری که بعدش فک میکنی صبحه برام پیش میاد
البته من هنو ۱۷ سالمه

مهناز
مهناز
10 سال قبل

چهارزانو میشینم ، چشمامو می بندم و میرم تو فکر. مثل ایکیوسان. میرم به کودکی. دلتنگی هامو، ‌خاطره هامو ورق می زنم.. یادش بخیر.. دلم برای معصومیت هایدی تنگه ، برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی. برای شجاعت های پسر شجاع و پیپِ پدرش. دیگه تو کوچه خیابونا اثری از رد پای ترنادو نیست. روی در و دیوارهای شهر علامت z نمیبینم. حتی روی شکم چاق گروهبان گارسیا ها. هنوز وقتی دریا می رم دلم یه غول خوشگل صورتی میخواد. دوست دارم محکم بشینم پشت سرندیپیتی و همه ی دریا رو زیر آبی بریم. این روزا… بیشتر بخوانید

مهناز
مهناز
10 سال قبل

کوچیک که بودم …

شاید باورتون نشه ولی دنیا یه جور دیگه بود …

قسم میخورم که راست میگم …

خیلی چیزها الان هست که اون موقع نبود، از طرفی خیلی چیزها هم اون موقع بود که الان نیست … ترجیح میدم الانی ها رو نداشتم و اون موقعی ها رو داشتم …

کوچیک که بودم …

آره … دنیا یه جور دیگه بود …

محمد.ح
محمد.ح
10 سال قبل

سلام خانم شراره،ممنونم بابت این متن.
این متن منو به خاطرات گذشته برد و دوباره زنده کرد اون خاطرات رو.
یادمه منم چندین بار برام همچنین اتفاقی افتاده بود، خونه ی مادربزرگم بودم و ظهری که میخوابیدم وقتی بلند میشدم فکر میکردم ،صبحه و باید برم کلاس قرآن، بیچاره خاله ام هم بیدار میکردم،البته یه خورده تعجب هم میکردم که چرا رنگ امروز صبح با بقیه ی صبحا فرق داره و چرا الان که ساعت 6:30 صبحه آفتاب اینقدر زده بیرون؟ یادش بخیر واقعاً…

محمد.ح
محمد.ح
10 سال قبل
پاسخ به  محمد.ح

البته برای همه الانا خواب های مکانیکی هست! جای نگرانی داره…

عبدالرحیم
عبدالرحیم
10 سال قبل

سلام شراره عالی بود عالی

یادم میاد دوران دبیرستان بودم وقتی از مدرسه اومدم خونه خوابیدم بعدظهر که بیدار شدم فکر کردم صبح است و نگاه ساعت کردم دیدم 6:30 شده با عجله رفتم وسایلامو جمع کردم میخواستم برم مدرسه بعد که درو باز کردم دیدم نه عصر است اینقدر خنده زدم زدم

مرسی با این موضع قشنگ منو یاد اون دوران برد !!!!!