به خداوندی که ایمان دارم.

جی۵ لاین:داستان های زیادی در مورد سکه هایی که کنارراه افتاده اند،وجود دارد. این که هدایایی از طرف فرشتگان بوده و شانس می آورند و … اما این اولین باری بود که داستانی را به این شکل ، که چیزی برای فکر کردن به تو می دهد می شنیدم. چند سال پیش ، یکی از دوستانم به اتفاق همسرش ، به منزل کارفرمای همسرش دعوت شدند. رئیس همسرش بسیار ثروتمند بود، با منزلی بزرگ و زیبا بر روی رودخانه و اتو مبیل هایی که هر یک به تنهایی به اندازه ی منزل او می ارزیدند. دوست من ، آرلن، از این که فرصت نادری به دست آروده بود تا درون زندگی افراد بسیار ثروتمند را ببیند خوشحال بود. کارفرمای همسرش به عنوان میزبان بسیار بخشنده بود و انها را برای شام به بهترین رستوران شهر دعوت کرده بود. وقتی آنها در حال ورود به رستوران بودند،رئیس کمی جلوتر از آرلن و همسرش حرکت می کرد، ناگهان ایستاد و برای مدتی در سکوت به پایین نگاه کرد. آرلن همان طوری که از کنار او می گذشت، با کمال تعجب دید که روی زمین چیزی غیر از یک سکه ی یک سنتی تیره شده که یک نفر آن را روی زمین انداخته بود، وجود ندارد! مرد در سکوت خم شد، سکه را از روی زمین برداشت و ان را بالا نگه داشت، لبخند زد و سپس آن را مانند ثروت بزرگی در جیبش قرار داد. چقدر مضحک! این مرد چه نیازی به داشتن این یک سنتی دارد؟ چرا او حتی باید وقت گذاشته، بایستد و آن را بر دارد؟! در طول شام، این فکر آرلن را آزار می داد. سر انجام نتوانست بیشتر تحمل کند، ناگهان به یاد آورد که دخترش کلکسیون سکه دارد، به خاطر همین از رئیس خواست در صورت امکان سکه ای را که یافته بود به او بدهد. مرد با لبخند ، دست در جیب برد، سکه ی مورد نظر را یافته و آنرا بیرون آورد و به آرلن داد. او یک سنتی های زیادی را قبل از این دیده بود؛ نکته ی این یکی کجا بود؟؟! او در مورد این سکه و علت توجه اش سوال کرد. مرد گفت: به روی سکه نگاه کن و بخوان که چه نوشته شده؟ آرلن خواند، ایالت متحده ی امریکا. مرد گفت: نه ،نه، آن ادامه اش را بخوان. آرلن خواند: به خدایی که ایمان داریم؟ مرد گفت: بله! و در ادامه گفت: اگر من به خداوند ایمان دارم،نام او مقدس است،حتی بر روی یک سکه. هر گاه که من سکه ای پیدا می کنم،آن نوشته را می بینم. چیزی که روی تمام سکه های امریکا نوشته شده است. اما گویا هرگز متوجه این نمی شویم که خداوند یک پیام، درست پیش پای ما می اندازد تا به ما بگوید که به او اعتماد نماییم… من کی باشم که بخواهم ازآن بگذرم؟ رئیس اندکی مکث کرد و دوباره ادامه داد، هنگامی که من سکه ای را می بینم، دعا می کنم ، می ایستم تا ببینم که آیا در آن لحظه، ایمانم به خداست؟ سپس سکه را بر می دارم و به عنوان پاسخی به خداوند که آری به او اعتماد و اعتقاد دارم. من آن را مانند طلا گرامی می دارم  و فکر می کنم این راهی است که خداوند برای گفتگو با من آغاز کرده است. من خوش شانس هستم و خداوند صبور و سکه ها فراوان. امروز، هنگامی که برای خرید بیرون رفته بودم، یک سکه ی یک سنتی کنار پیاده رو یافتم، ایستادم و ان را برداشتم و فهمیدم که من درباره ی چیزها یی که نمی توانم تغییر دهم ،متاسفانه نگران و ناراحت بودم. کلمات روی سکه را خواندم،” به خدایی که  ایمان داریم” و سپس لبخند زدم…. بله! خداوندا ! این پیام را دریافت کردم.در ماه های قبلی ،تعداد کمی یک سنتی پیدا کرده بودم؛ اما پس از آن ،سکه ها فراوانند و خداوند بخشنده.

جی۵ .کام

برگرفته از کتاب : تو،تویی؟!/جلد دوم/امیر رضا آرمیون

منبع تصویر:tazeh

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید.

برچسب ها: , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
13 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها