جی۵ لاین: سال اول دبیرستان بود و ما تازه از محیط مدرسه ی راهنمایی به دبیرستان پا گذاشته بودیم، رشته ی من تجربی بود. معلمی در درس فیزیک داشتیم که فوق العاده سختگیر بود از آن معلمهایی که معتقد بودند روی پیشانی همه ی دانش آموزان نوشته اند که ” همه ی دانش اموزان درس نخوان هستند مگر عکسش ثابت شود.” به همین خاطر درس فیزیک برای من شده بود کلاس ترس و وحشت. برای آنها که اهل درس نبودند و در هر شرایطی شیطنت می کردند شده بود کلاس دردسر و برای درس خوانها هم کلاس نا امن. همین امر باعث شده بود من تمام جزوه های درس این معلم به اضافه ی تمام کتاب های کمکی را تهیه کنم و همیشه یک درس از کلاس جلوتر باشم. یعنی وقتی استاد آن مطالب را بیان می کرد من قبلا خوانده بودم و حضور بسیار کاملی در کلاس داشتم بطوریکه یک بار همین معلم سخت گیر به من گفت: وقتی تو دستت را بالا می آوری من می ترسم! می دانم احتمالا چیزی جا انداخته ام!
البته من در آن لحظه نفهمیدم که آیا این تمجید بود یا انتقاد؟ ولی آنچه مهم است بقیه ماجرا است و آن این که بارها و بارها بچه ها در صحبت هایشان به من می گفتند : کاشکی ما هم مثل تو اینقدر راحت فیزیک را می فهمیدیم. من از این تعریف کلی خوشحال می شدم و اصلا به روی خودم نمی اوردم که برای این تسلط زحمت می کشم ، یک درس را جلو جلو مطالعه می کنم و این است دلیل تسلط من.
برگرفته از کتاب مواظب پرتقال هایت باش/مهدی مالکی نژاد
منبع تصویر: Iimsr
هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، برای مطالعه سایر خاطره ها به صفحه “لیست خاطره های مثبت” و جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید
کنکور دارم همش تنبلی میکنم میدونم اگه بخونم میتونم زیر صد شم … اعصابم خورد شده
منم مثل آقای مالکی نژادم اما فقط تا آخر ترم اول.ولی امسال خودمو درست میکنم 😐
پس نتیجه می گیریم که باید تمام تلاشمون را بکنیم تا به هدفمون برسیم 🙂 🙂 🙂 🙂 :-)) :-)) :-)) 😀 😀 :laugh: 🙁 :-* :-* :-* :-* :-* :yes: :yes: :yes: :no: :no: :no: :no: :no: 😐 😐 😐 😉 😉 😉 😉 😉 :-* :-* :-* خاطرتون خیلی قشنگ بود :-* 😉 :-* 😉 :-)) 🙂 :-)) 🙂 :-* :-*