با کسی صحبت نمی کردم و از درون حرص می خوردم

جی5 لاین: یک روز صبح تو خوابگاه از رفتار یکی از هم اتاقی هام خیلی عصبانی شدم اما چیزی بهش نگفتم ولی بخاطر عصبانیتم هم با کسی صحبت نمی کردم و از درون حرص می خوردم. تا ظهر با کسی صحبت نکردم. ظهر برای خرید به بیرون از خوابگاه رفتم. در راه داشتم با خودم فکر می کردم که چرا حرفی نزده ام و عصبانیتم را ابراز نکرده ام؟

به بوفه که رسیدم دیدم قبل از من دختری در حال خرید است. خوب که دقت کردم دیدم نمی تواند خوب صحبت کند. لال نبود اما در تکلم مشکل داشت و حرف ها را با سختی بسیار ادا می کرد. ناگهان به خودم گفتم این دختر حرف های معمولی را به سختی ادا می کند و من بجای شکر گزاری از نعمت تکلم نگران این هستم که چرا جواب دیگران را نداده ام؟ همین که این فکر به ذهنم خطور کرد عصبانیتم را از یاد بردم.

جی5 لاین . کام
خاطره ای از: محدثه رشیدی باجگان
ارسال شده از: کرج
منبع تصویر: wordpress

هر پنجشنبه، یکی از خاطرات ارسالی توسط بازدیدکنندگان منتشر خواهد شد، جهت ارسال خاطره خود به صفحه “ارسال خاطره” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
12 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محدثه رشيدي
محدثه رشيدي
11 سال قبل

بهتره آدم اينقدر قدرت و توانايي داشته باشه كه همون لحظه تصميم بگيره كه جواب طرفش رو بده يا اونو ببخشه .نه اينكه كلي بعداز اين مسأله فكر خودش رو درگير كنه . ديدن اون خانم هم يك نشانه بوده وتوخوب تونستي اون نشانه را دريافت كني . شايد اون دختر با زبان الكنش ،زبان خدا بوده كه با تو حرف زده . موفق باشي همنام من .