راه تشخیص دروغ از راست چیست؟

سلام
خسته نباشید
چطور باید متوجه بشیم که کسی داره بهمون دروغ میگه؟ یا بهتر بگم راه تشخیص دروغ از راست چیه؟


مهدی مالکی نژاد:خانم سارای عزیز ،سلام

سوال شما را می توان با دوعمق متفاوت پاسخ داد یکی این که در مسایل روزمره چطور یک شخص را که دروغ می گوید مثل یک فروشنده که مدام تعریف جنسش را میکند و یا کودک شما که شاید در جواب اینکه کجا بودی ؟دیر کردی؟دروغ بگوید.

این را به اسانی می شود با مطالعه ی کتاب هایی مثل زبان بدن و جستجو از طریق گوگل بدست اورد و البته این لینک هم جالب است.

و اما اگر بخواهیم با عمق بیشتری این سوال را با هم بررسی کنیم موضوع پیچیده تر و مهم ترخواهد بود

وقتی قرار است یکی از دو تصمیم مهم زندگی تان را بگیرید و تقاضای ازدواج کسی را قبول یا رد کنیدعمق این سوال بسیار بیشتر و فراتراز زبان بدن خواهد بود اگر چه استثنا از تکنیک های این چنینی هم لازم است و اما اجازه دهید سوال شما را عمیق تر کنم و بپرسم اگر بخواهیم یک تصمیم بسیار مهم مثل ازدواج بگیرم از کجا بفهمم که طرف مقابلم صادق است و راست می گوید؟

اجازه دهید با یک داستان شروع کنم:

در اولین سال های راه اندازی کتاب فروشی ام بود که کار کتاب چندان سود نداشت و عملا به زحمت می توانستم کرایه مغازه را بپردازم.بالاخره و علیرغم میل باطنی ام مجبور شدم یک دستگاه فتوکپی تهیه کنم تا کمک هزینه ی کتاب فروشی باشد بد نبود ولی خوب دردسر های خودش را داشت و عملا تا حدودی مزاحم کل کسب و کارم شده بود بنابراین مجددا تصمیم دیگری گرفتم و یک اطلاعیه جلوی ویترین مغازه زدم که “فتوکپی مینولتا فروشی”

روزها گذشت و عملا خبری نبود و من واقعا از حاشیه هایی که کارداشت خسته شده بودم و می خواستم به هر قیمتی شده از دست ان رها شوم تا این که سر و کله یک مرد چاق که حدودا 50 ساله به نظر میرسید و یک جوان 30 ساله پیدا شد و سراغ دستگاه را گرفتند و بعد از یکی دو سوال و پرسیدن قیمت اعلام امادگی کردند که میخواهند بخرند و من ذوق زده از این که از دست ان راحت میشوم قبول کردم.

ان اقای چاق گفت ببینید من پولم در بانک است چک روز مینویسم بروید و نقد کنید بازهم ازاین بابت که شرایطی پیش امده که میتوانم ان را بفروشم خوشحال بودم،  قبول کردم و دستگاه کپی را به اتفاق به ماشین ان ها حمل کردیم، احساس هایی به من می گفتند یک جای کار اشکال دارد، ولی ان قدر ذوق زده بودم که فقط به فروش ان فکر میکردم در هنگام حمل وقتی سر و وضع ماشین را دیدم این احساس ناهم خوانی بیشتر شد صندوق عقب ماشین کلا کثیف و به هم ریخته بود و از همه مهمتر کسی دستگاه حساس کپی را در صندوق عقب نمیگذارد، اگر هم میگذارد کاملا حفاظت شده این کار را میکند.( البته بعدها این را تحلیل کردم و فهمیدم)خلاصه این که ان ها رفتند و من هم به سرعت به سوی بانک شتافتم تا قبل از تعطیلی پولم را بگیرم به هر زحمتی بود خودم را به بانک رساندم و تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده بود ، کارمند بانک گفت این اقا هیچ کدام از چک هایش را پاس نکرده و به زبان بی زبانی می گفت که کلاه بردار است.

برای لحظه ای تازه متوجه شدم چه اتفاق افتاده است و البته با این ماجرا یکی از بد ترین تجربه های حرفه ایم رقم خورد البته بعدها ان دو دستگیر شدند ولی عملا پولی دست مرا نگرفت ولی یک تجربه ی تلخ ولی مثبت را کسب کردم و ان این بود :

بسیاری از مواقع این خود ماهستیم که بی توجه به علائم ان چه را دوست داریم میشنویم و عملا بستر مساعدی را برای دیگران ایجاد می کنیم که به ما دروغ بگویند و ما را گول بزنند

من در ان هنگام می خواستم از دست ان دستگاه کپی خلاص شوم و چون به سرعت این اتفاق نیفتاد باعث شد من اماده شنیدن رفتار غیر صادقانه ان دو کلاه بردار شدم و حرف ان ها برایم موجه جلوه کرد و به دیگرعلائم توجهی نکردم احتیاط لازم را نکردم، مثلا می توانستم به بانک مربوطه زنگ بزنم و استعلام بگیرم و خودم به دست خودم بستر رفتارهای ناصادقانه را فراهم کردم، خودم اجازه دادم که رفتار و گفتار دروغ ان دو بر من اثر بگذارد و البته نتیجه ان هم این بود که حدود نزدیک به 30% از داراییم را یک شبه از دست دادم.

و رنج زیادی کشیدم حالا تصور کنید که اگر شما این اشتباه را در سنینی که باید همدم زندگی تان را انتخاب کنید انجام دهید چه عوارض و رنجهایی در انتظار شماست ، بین پسرها یک جمله ای است که میگویند دخترها چیزهایی از ما می خواهند که عملا شدنی نیست و ما را ناچار میکنند که در موقعیتی قرار بگیریم تا دروغ بگوییم. البته این جمله  یک “جمله ی مسئولانه” نیست چون در حال نقض یک رفتار صادقانه است ولی نشانه یک واقعیت هم هست. وقتی ما کمال طلبانه ترین ارزوها را میخواهیم با پیدا کردن در یک نفر جستجو کنیم و لیستی از رویاهای خود را به طور مداوم برای کسی که شریک احتمالی زندگی ماست می گوییم عملا و ناخود اگاه داریم فضا را برای این که او هم رویاهایش را (و نه همه ی واقعیت را )با ما در میان بگذارد، فراهم می کنیم و البته او هم ان قدر به ان رویا باور دارد که ان را نزدیک به واقعیت می بیند وچنان از ان سخن می گوید که انگار صد درصد واقعی است و البته چون این احساس را دارد و حتی ممکن است زبان بدنش هم واقعی بودن را نشان دهد. برای مثال از او میپرسیم وضع مالیت چطور است؟ و او با حرارت توضیح میدهد که فلان ملک به نامش است و فلان و بهمان و بعدها متوجه میشویم که این “ارزوهای او” بوده است و نه ان چه در عمل در حال اتفاق افتادن است.

و البته اشتباه ما در ان لحظه ان خواهد بود که ان قدر در عطش یک فرد مناسب برای زندگی هستیم که تک تک گفته های او را واقعی و عینی می پنداریم در حالی که بسیاری بالقوه هستند و شاید فاصله زیادی تا بالفعل شدن دارند.

خب راه حل چیست؟

این ازهمان صورت مسئله هایی است که وقتی خود صورت شد شفاف میشود .راه حل ان خود به خود به دست می اید.

برای “در دام دروغ نیفتادن” اول باید از خودمان شروع کنیم. این خود ما هستیم که اول باید مواظب باشیم “در دام احساس “نیفتیم و بستر پذیرش دروغ و عدم صداقت را فراهم نکنیم یک تکنیک ساده ان تکنیک “دگر احساسی” است به جای “خود احساسی”

یعنی برای این که زیادی درگیر احساس نشویم بهترین کار این است که سعی کنیم خود را از نقش اول بودن ماجرا خارج کنیم و تصور کنیم این ماجرا را (همان ماجرای اشنایی با فرد مورد علاقه )همچون یک فیلم سینمایی تماشا میکنیم و خودمان را از بالا نگاه کنیم. این یک تمرین بسیار خوب برای جلوگیری از اثر احساس های شدید است، البته هرچه بیشتر تمرین کنید اماده تر خواهید بود.

و اما خلاصه:

اگر می خواهیم میزان صداقت و راستی افراد را بسنجیم می توانیم با دو نگاه به این موضوع بنگریم :

1-زندگی روز مره :که پیشنهاد میشود با کتاب هایی که در این زمینه وجود داردمثل “زبان بدن از اقای الن پیرز” و یا جستجو در سایت ها اطلاعات خود را تکمیل تر کنید.

2-تصمیمات مهم زندگی : مهمترین چیزی که باعث می شود ما در دام دروغ گویی دیگران و عدم صداقت شان گرفتار اییم بدون شک منشا در درون خود ماست وقتی نسبت به کسی احساس فوق العاده ای داریم خودمان به دست خودمان در حال اماده کردن بستر پذیرش عدم صداقت را فراهم کرده ایم برای مواظبت از ان باید به طریقی خوداگاهانه مراقب احساس های شدیدخود باشیم و از تکنیک “دگراحساسی”به جای “خود احساسی” بهره بگیریم.

توضیح این مطلب در کتاب بسوی کامیابی انتونی رابینز امده است.

موفق باشید.

به این مطلب از 1تا 10 چه نمره ای میدهید ؟به چه دلایلی امتیاز را کم می کنید؟

جی۵ لاین . کام

نویسنده: مهدی مالکی نژاد
منبع تصویر : Blog Spot

هر سه شنبه، آقای مهدی مالکی نژاد با انتشار متنی به سوالات ارسالی شما پاسخ خواهند داد، برای مطالعه کلیه پرسش و پاسخ ها به صفحه “لیست پرسش و پاسخ” مراجعه نموده و جهت ارسال سوالات خود به صفحه “ارسال سوال” مراجعه فرمایید!

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
18 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازی
نازی
9 سال قبل

یک نکته ای که من متوجه شدم این است ما که خودمان از یک سری روابط و احساسات و یا اتفاقات احساس لذت می کنیم مهم نیست این اتفاق بد باشد مثل اتقاقات بد زندگی . مهم این است که ما با این اتفاقاتبه خودمان احساس ترحم می کنیم برای خودمان دلمان می سوزد آدرنالین خونمان بال می رود از کسانی که در این ماجرا هستند احساس بیزاری می کنیم و خودمان را می بینیم که در حقمان جفا شده است. پس می نشینیم و مدام از خود می پرسیم چرا این طور زندگی حق من نبود و این یعنی… بیشتر بخوانید

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
9 سال قبل

🙁 :-(( 😐 😉

مهدیه
مهدیه
10 سال قبل

خوب بود ممنون