با عجله لباس هایش را پوشید و بدون صبحانه از خانه بیرون زد

جی5 لاین: دوباره دیر از خواب بیدار شده بود. با عجله لباس هایش را پوشید و بدون آنکه صبحانه بخورد از خانه بیرون زد. در تمام راه داشت به خودش بد و بیراه میگفت. با چهره ای درهم و عصبانی وارد محل کارش شد. تا انتهای روز فعالیت هایش با تشنج و تلخی همراه بود و تقریبا با همه کسانی که در طول روز دیده بود مشاجره کرده بود.

وقت باز گشتن به خانه باز هم مثل همیشه اتوبوس تاخیر داشت و پر از جمعیت بود. وارد اتوبوس شد و در وسط آن خودش را جا داد. داشت به این فکر می کرد که چند روز دیگر مهلت پرداخت قبض ها تمام می شود، آبگرمکن نیاز به تعمیر دارد و تازه باید فردا ماشینش را از مکانیکی بگیرد که ناگهان صدایی افکارش را بهم ریخت: “چه روز زیبایی بود!” بخاطر شلوغی نمی توانست برگردد و صاحب صدا را پیدا کند. صدا باز هم تکرار می کرد:”امسال درختان بسیار باطراوت و زیبا هستند! چه ساختمان های شکیلی دارد این شهر …. گلهای بنفشه فوق العاده هستند … بچه های کوچکی که دارند در این خیایان بازی می کنند چقدر بانشاطند..” حالا دیگر علاوه بر او سایر افراد حاضر در اتوبوس هم داشتند به بیرون نگاه می کردند درحالی که لبخند به لب داشتند.

مرد به ایستگاه نزدیک خانه رسیده بود و باید پیاده می شد. هنگام پیاده شدن سعی کرد از کنار صاحب صدا بگذرد تا بتواند او را خوب ببیند. صاحب صدا پیرمردی بود که عینک تیره ای زده و یک عصای سفید در دست گرفته بود…

جی۵ لاین . کام
منبع اصلی: جک کنفیلد دات کام
منبع تصویر: artfulplayground
بازنویسی: حوریه جعفری
بازنگری و انتشار: حمید توکلی کرمانی

برچسب ها: , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
11 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
harley davidson
10 سال قبل

pretty good duty day to unniversey mey thank

trackback

[…] با عجله لباس هایش را پوشید و بدون صبحانه از خانه بیرون ز… […]

trackback

[…]  با عجله لباس هایش را پوشید و بدون صبحانه از خانه بیرون … […]