به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم

جی۵ لاین:هنگامی که حکم اخراج بی دلیلش را از رئیس دریافت کرد، یک نفس عمیق کشید و محترمانه به او گفت:” شاید قدرت و مقام شما از من بیشتر باشد اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است، می دانم تا او نخواهد من اخراج نمی شوم و شما هم هیچ نمی توانید بکنید.” و ضمن ادای احترام از اتاق رئیس خارج شد. با خیالی آسوده به خانه رفت و آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او همیشه در چشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود. در مواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از نا امیدی پرهیز می کرد، به مسائل نگاه مثبت داشت و از موج منفی دیگران رویایی سبز و زیبا می ساخت.فردای آنروز بی تفاوت به اتفاقی که افتاده است به محل کارش رفت. به پشتوانه ی احساسی که در ذهنش به وجود آمده بود و یقین به حل مشکلش، امیدش دو چندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام و آرام به سوی اتاق رئیس گام برداشت، در ذهن دغدغه ی مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر یک اتفاق یا پیشنهاد جدید بود. بعد از احوالپرسی، از منشی رئیس اجازه ی ورود خواست اما موفق به ورود نشد زیرا رئیسی وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود. منشی به او گفت که اول صبح امروز طی حکمی از مقامات بالا رئیس اداره به منطقه ی دیگری انتقال یافت و به این ترتیب حکم اخراج او هم لغو گردید و می تواند در صورت تمایل به کار خود ادامه دهد.
بله، ما آدمها همیشه در آرزوی داتن قدرت، موقعیت یا شخص با نفوذ و فوق العاده ای هستیم که بتوانیم توسط آن بر مشکلات فائق آییم اما هیچ گاه به این نتیجه نمی رسیم که خداوند بزرگ و توانا، ولی دلسوز و مهربان ماست که با قدرت بی کران خود می تواند همه ی مشکلات ما را در لحظه ناپدید کند.

منبع اصلی:زیر خاکی جلد سوم/ سعید گل محمدی/ انتشارات آسیم

نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید از انتشارات آسیم داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشید.

برچسب ها: , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هستي جهانبخش
هستي جهانبخش
8 سال قبل

مزخرفترين كتابي كه خوندم. اوغ