همزاد

جی۵ لاین: در دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از آنها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه ی خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر می کردند که این دو نفر با هم برادرند؛ با اینکه هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشان را به همدیگر می گفتند و برای مشکلاتشون با همدیگرهمفکری می کردند و در پایان یک راه چاره برایش پیدا می کردند. اما بیشتر اوقات جانسون این مسایل رو بدون اینکه پیتر بداند با دوستان دیگر در میان می گذاشت. وقتی پیتر متوجه این کار جانسون می شد ناراحت شده اما چیزی نمی گفت. چون آنقدر جانسون را دوست داشت که حاضر نبود حتی برای یک دقیقه هم تلخی این رابطه را شاهد باشد. به خاطر همین احترام جانسون رو نگه می داشت و باز هم چون همیشه با او درد دل می کرد. سال ها گذشت و پیتر ازدواج کرد و به سر خانه وزندگی اش رفت، اما این رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عمیق تر می شد.یک روز پیتر می خواست برای کاری خیلی مهم با خانواده اش به شهر برود. پیش جانسون رفت و گفت:” من دارم می رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.”جانسون هم پول را گرفت و رفیقش را تا دروازه خروجی بدرقه کرد. وقتی داشت به خانه بر می گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و با دوستانش تفریح کرد. هوا داشت کم کم تاریک می شد و جانسون با دوستانش می خواست خداحافظی کند. اما دوستانش گفتند: ” هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمی ری؟” در پاسخ  گفت که پول های پیتر در خانه است و باید زودتر باز گردد تا از پول ها مراقبت کند. پس از خداحافظی رفت. پس از رسیدن به خانه غذایش را خورد و رفت توی اتاقش. پول ها را گذاشت توی صندوقش و گرفت تخت تخت خوابید بی خبر از اتفاقی که در انظارش بود… بله درست حدس زدید. چند نفر شبانه خانه و پول ها را با خود بردند!جانسون صبح که از خواب بیدار شد متوجه شد و از ناراحتی داشت سکته می کرد! تمام زندگی اش را هم اگر می فروخت نمی توانست جبران پول های دزدیده شده را بکند. از ناراحتی لب به غذا هم نزد. نزدیک غروب بود که صدای در را شنید. در را که باز کرد دید پیتر آمده تا پول ها را ببرد. وقتی جانسون ماجرا را تعریف کرد، پیتر به جای اینکه ناراحت و یا از دست جانسون عصبانی شود، شروع کرد به خدیدن و گفت:” می دونستم، می دونستم که بازم مثل همیشه نمی تونی جلوی زبونت رو بگیری. اما اصلا نترس؛ چون من فکرشو می کردم که این اتفاق بیفته. به همین دلیل چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکه ها رو توی خونه خودم نگه داشتم؛ چون می دونستم که کسی از این موضوع با خبر میشه و تو به همه می گی که سکه ها پیش تو بوده، خونه من امن تر از خونه تو بود. الان هم اصلا نگران نباش شاید از دست من و این رفتارم ناراحت بشی، اما این درسی برایت می شه که همیشه مسایلی رو که دیگران با تو در میون می ذارن توب قلبت محفوظ نگهداری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نکنی.” سال ها گذشت و جانسون از آن اتفاق درس بسیار بزری گرفت. اینکه راز دیگران مانند راز دل خودش هست و باید برای حفظ آن تلاش کند همان طور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت می شود، دیگران هم ممکن است از این موضوع ناراحت شوند و چه بسا موجب سلب اطمینان و تیرگی دوستی شان هم بشود. صداقت و صفای دل شما نباید تحت هیچ شرایطی موجبات آسیب و نگرانی شما را فراهم نماید.

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:blog
منبع اصلی: داستانهای کوتاه از نویسندگان بزرگ و ناشناس/ حمید رضا غیوری/ انتشارات غیوری
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات غیوری داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
3 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صدیق
صدیق
9 سال قبل

گرچه حرمت دوست و حفظ دوستی خیلی مهمه اما یادمان باشد که مهمترین شرط برای ادامه دوستی با دوست، رازدار بودن اوست چه بسا یک دوست مجبور شود بخاطر رازدار نبودن دوستش بهای سنگینی را بپردازد که با هیچ چیز قابل جبران نباشد. :yes:

شهزاد
شهزاد
9 سال قبل

چه تصویر گویایی انتخاب شده چقدر ادم میتونه باهاش همزاد پنداری کنه ترکیب رنگ قرمز در عین اینکه ادمو به هیجان و قلیان میاندازه پاکی و معصومیت گل رو به تصویر میکشه که میتونه نماد ادما باشه. دفترچه نماد دفتر باز زندگی ماست که و قلم اون اعمال و رفتار ما که سیاهی دفتر رو رقم میزنه و اون شاخه های افتاده نماد ادم هایی هستند که گاه خسته میشن و روی دفتر زندگی میافتن. قلم از شاخه های افتاده فاصله داره یعنی تا وقتی خسته روی دفتر زندگیت بیفتی نمیتونی نقش بر دفتر زندگیت بکشی. تاریکی پشت شاید تاریکی… بیشتر بخوانید

نازنین
نازنین
9 سال قبل

اسرار شخص، حال زندانیان را دارد كه چون رها شوند، تسلط بر آنها غیر ممكن است.((آرتور شوپنهاور)) طبیعت در دل خود رازها دارد و به انسان ها نمی گوید در دریا ماهیگیران صدف های زیادی را جمع می کنند تا اینکه فقط چند تا از این صدف ها مرواریدی را در دل خود پنهان کرده باشد صدف می داند و دریا می داند و انسان این راز را نمی داند که کدام صدف مروارید دارد . من در زندگی یاد کرفته ام که سینه ام صدف باشد و رازهایم ،مروارید . چون اگر غیر از این باشد،آن وقت است که… بیشتر بخوانید