قضاوت

جی۵ لاین:مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض حرکت قطار، پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت ها حرکت می کنند. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند. ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند. باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشم هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می بارد، آب باران روی من چکید.زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟ مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!
نکته: بسیاری از اتفاقات در اطراف ما آن طور که ما فکر می کنیم خود را نشان نمی دهند. باید از تمام جهات به قضایا نگریست و به راز درون آنها پی برد این جمله را هم فراموش نکنیم که: در تحلیل هر اتفاقی صبر کنیم و هرگز عجولانه قضاوت نکنیم!

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:پندهای قند پهلو جلد دوم/ مهندس حسین شکر ریز/ انتشارات فارابی

نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید از انتشارات فارابی داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
4 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ramin
Ramin
9 سال قبل

روزى شيخى نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله ى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .شيخ با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه… بیشتر بخوانید

سارا
سارا
9 سال قبل

وقتی پاره تنت جواب تلفنتو نمی ده لزوما در حال خیانت نیست، شاید گوشی شو جا گذاشته یا نشنیده. اینی که سوار تاکسی شده و می گه من کرایه ندارم بدم لزوما گدا نیست،شاید کیفشو گم کرده. وقتی پولت گم می شه اونی که میاد خونه تونو تمیز می کنه لزوما دزده نیست،شاید یه جا گذاشتی که یادت رفته. اینی که داری زخم رو صورت و بازوشو قضاوت می کنی، لزوما لات نیست و شاید توی تصادف این طوری شده. اینی که داری زیرلب بد و بیراه یا فریادشو قضاوت می کنی، لزوما بی فرهنگ نیست،شاید روز سختی داشته… بیاین… بیشتر بخوانید

متین
متین
9 سال قبل

خدایا به من کمک کن قبل از اینکه راه رفتن کسی را قضاوت کنم کمی با کفش های او راه روم

دکتر علی شریعتی …

Ramin
Ramin
9 سال قبل

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت . زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.  مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت: ما… بیشتر بخوانید