فرصت کوتاه

جی۵ لاین:یک شب سرد پاییز یک پروانه پشت پنجره اطاق پسرک آمد و به شیشه زد:تیک!تیک!تیک! پسرک که حسابی سرش گرم بود،برگشت و دید یک پروانه کوچک آنجاست!پروانه با شور و شوق گفت:می خوام باهات دوست بشم،لطفا پنجره رو بازکن.اما پسرک با اوقات تلخی جواب داد:نمی شه،تو یه پروانه هستی! پروانه خجالت زده سرش را کج کرد و با صدای لرزان گفت:لطفا پنجره رو باز کن، هوا خیلی سرده! آن پسربازهم قبول نکرد:برو از اینجا و منو راحت بذار! پروانه با غم زیاد از آنجا دور شد.فردا پسرک از رفتار خود پشیمان شد و با خود گفت:” برای اولین بار کسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نکردم.” و دوباره با خود فکر کرد که “ممکنه پروانه برگرده ، این دفعه دیگه با هم دوست می شیم.”مدت ها کنار پنجره باز اتاقش نشست.پروانه های زیادی آمدند اما از پروانه آن شبی ، خبری نشد. خسته از انتظار ، پسرک پیش مرد دانا رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد. مرد دانا گفت: پسر عزیزم، عمر پروانه ها بیشتر از یک یا دو روز نیست! پسرک از آن روز به بعد دیگه همیشه به یادش ماند که برای دوستی و دوست داشتن فرصت کوتاهی دارد و نباید از کوچکترین فرصتی بگذرد.

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:شما یک جوجه اردک زشت نیستید/مسعود لعلی/بهار سبز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات بهار سبز  داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
2 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد.ح
محمد.ح
10 سال قبل

داستان خوبی بود…
یادمه وقتی کوچیک بودم وقتی یه پروانه میومد پیشم ،مامانم میگفت این مامان بزرگه که از بهشت اومده….:(

رزا
رزا
10 سال قبل

همیشه فرصت دوباره وجود نداره…مخصوصا برای ابراز پشیمانی در مقابل قلبهایی که ناخودآگاه شکستیم یابها ندادیم
شاید فردایی نباشه ،امروز روشی درست روبرای زندگی انتخاب کنیم برای همه عمر 🙁