جی۵ لاین:روزی دو پسر جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند:” فاصله ی بین هر مشکل تا راه حل آن به چه میزان است؟” استاد اندکی تامل کرد و گفت:” فاصله ی مشکل یک فرد و راه نجات او از آن مشکل برای هر شخصی به اندازه ی فاصله ی زانوی او تا زمین است!” دو پسر جوان، گیج و آشفته از نزد استاد بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولی گفت:” من مطمئنم منظور از جا ر خاست و شخصا برای مشکل راه حلی پیدا کرد. با یک جا نشینی و زانوی غم در آغوش گرفتن هیچ مشکلی حل نمی شود.” دومی کمی فکر کرد و گفت:” اما اندرزهای پیران معرفت معمولا بار معنایی عمیق تری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند. آنچه تو گفتی هزاران سال است که بر زبان همه جاری است و همه آن را می دانند. به یقین استاد باز گردند و از خود او معنای جمله اش را بپرسند. استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت: برای تفسیر سخن من و بهتر دانستن آن باز گشته اید؟ آنان لبخندی به تایید بر لب هویدا کردند و در انتظار جواب استاد ایستادند. استاد گفت:” وقتی یک انسان دچار مشکل می شود باید ابتدا خود را به نقطه ی صفر برساند.نقطه ی صفر وقتی است که انسان در مقابل خالق هستی و خداوند زانو می زند و از او مدد می جوید. بعد از نقطه ی صفر است که فرد می تواند برخیزد و با اعتماد ی واثق به همراهی کائنات دست به عمل بزند. بدون این اعتماد و توکل، برای هیچ مشکلی راه حل پیدا نخواهد شد.” نکته: فاصله ی بین مشکلی که یک انسان دارد با راه چاره ی او و راه حل مشکل، تنها فاصله ی بین زانوی او وزمینی است که بر آن ایستاده است! از شاخسار غرور که به زیر آیی، آن زمان، کلید حل مشکل را در دستان خود خواهی یافت.
- نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.
هروقت توانستی بلندترین نقطه بدن که همان پیشانی است بر روی زمین بگذاری و خشوع و خضوع خود را نسبت به خدای خود نشان بدهی می توانی ادعای بندگی کنی وگرنه با فرعون که ادعای خدایی می کرد هیچ فرقی نداری….
خیلی عالی بووووود . واقعا هیچ مشکلی جز با توکل به خدای مهربون و کمک خواستن از اون به طور حتم حل نمیشه. شاعر میگه :ای کارگشای هرچه هستند نام تو کلید هرچه بستن. دوست دارم خدای مهربونم