عشق برابر است با عشق

جی۵ لاین:روزی روزگاری، پسرک فقیری زندگی می کرد که ناچار بود برای گذراندن زندگی و تامین مخارج تحصیلش دست فروشی کند. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی به دست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ی ده سنتی برایش باقی مانده و این در حالی بود که به شدت احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانه ای را زد، دختر جوان و مهربانی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره ی مهربان دختر، خجالت کشید و به جای غذا فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر جوان که متوجه گرسنگی پسرک شده بود، به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر لیوان را سر کشید و سپس به آهستگی گفت:« خانم، از لطف شما ممنونم؛ چقدر باید به شما بپردازم؟» دخترک پاسخ داد:« هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که باری دیگران انجام می دهیم، چیزی دریافت نکنیم.» پسرک گفت:« من از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.» … سال ها بعد، آن دختر جوان به بیماری سختی گرفتار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری وی اظهار عجز کردند و او را برای ادامه ی معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند. بعد از بستری شدن در بیمارستان، دکتر متخصص جهت معاینه ی بیمار فرا خوانده شد. وقتی « دکتر کلی» وارد اتاق بیمار شد، در اولین نگاه او را شناخت. دکتر پس از معاینه ی زن، مصمم به اتاقش بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات او اقدام کند. از آن به بعد، زن مورد توجه خاص دکتر بود و سرانجام پس از یک تلاش سخت و طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر گردید. در آخرین روز حضور زن در بیمارستان، به درخواست دکتر، صورتحساب هزینه ی درمان زن جهت تایید نزد دکتر برده شد. گوشه ی صورتحساب چیزی نوشت، آن را داخل پاکت گذاشت و برای زن ارسال کرد. وقتی زن پاکت صورتحساب بیمارستان را دریافت کرد، از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ آن واهمه داشت؛ چون مطمئن بود که باید تمام عمرش را برای پرداخت آن کار کند… سرانجام تصمیم خود را گرفت و پاکت را باز کرد… وقتی چشمش به نوشته ی گوشه ی قبض افتاد، بی اختیار اشک از چمشانش جاری شد… روی قبض نوشته شده بود:« بهای این صورتحساب، قبلا با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»

نتیجه:
خداوندا! شکرگزار توییم که هنوز عشق و محبت در قلب و دست های بندگانت جریان دارد.»

منبع تصویر:blog
منبع اصلی:من، منم؟! جلد دوم/ امیر رضا آرمیون/ انتشارات ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات ذهن آویزداشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
4 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کامیار
کامیار
9 سال قبل

کاملا با نظر الهه خانوم موافقم

لطفا از نگاهای انتقادی هم به عنوان بهترین نگاه استفاده کنید و به گوش جان بخرید.

معصومه
معصومه
9 سال قبل

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار و محبت کن … !
کاری که خدا با تو می کند…
.
+
مطمئن باش یه روزی یه جایی پاسخ این محبتت رو میبینی!

معصومه
معصومه
9 سال قبل

به یاد داشتن محبت دیگران با ارزش تر از جبران آن است!

الهه
الهه
9 سال قبل

این داستانها خیلی تکراریه ، هر بار به شکلی گفته میشه.