صحبت با…

جی۵ لاین:  پسر به مادر خود گفت:« مادر! داری کجا می روی؟» مادر در جواب گفت:« عزیزم، شنیده ام که بازیگر معروف و مورد علاقه ام به شهر ما آمده است. این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را از نزدیک ببینم و البته اگر موفق شوم با او حرف بزنم، به آرزوی دیرینه ی خود هم رسیده ام.» و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت، با فرزندش خداحافظی کرد و رفت… حدود یک ساعت بعد، مادر با ناراحتی  و عصبانیت به خانه برگشت! پسر با تعجب به مادرش گفت:« مادر، چرا پریشانی؟! آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟» مادر با لحنی خسته و عصبانی گفت:« نه! من و تمام جمعیت حاضر بسیار منتظر ماندیم، اما اطلاع دادند که او یک ساعت پیش شهر را ترک کرده است. ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است، به ما داده بود!» پسر پس از شنیدن حرف های مادر به فکر فرو رفت، سپس به مادرش گفت:« مادر، لطفا آماده شو تا با هم به جایی برویم. من می توانم این آرزوی شما را برآورده کنم.» اما مادر بی اعتنا گفت:« اصلا از این شوخی ها خوشم نمی آید.» پسر ملتمسانه گفت:« باور کن شوخی نمی کنم! خواهش می کنم با من بیا…» مادر نیز به رغم میل باطنی خود، درخواست فرزندش را پذیرفت و آنها به هم از خانه بیرون رفتند.پس از چندی قدم زدن، پسر در حالی که به کلیسای بزرگ شهر  اشاره می کرد به مادرش گفت:« رسیدیم!» مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود، با صدایی پر از خشم گفت:« من به تو گفتم که الان وقت شوخی شده بود، با صدایی پر از خشم گفت:« من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست. این رفتار تو اصلا…» پسر با کمی مکث جواب داد:« مادر، شما در حرف هایت دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود؛ پس آیا افتخاری هم از این بزرگ تر هست که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است، نه آن کسی که آن را دریافت کرده است، حرف بزنی؟ آیا سخن گفتن با خود « خدا»، لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟ وقتی خدا همیشه در دسترس ماست، پس چه نیاز به به بنده ی خدا؟!» مادر در سکوتی خاص فرو رفت…

جی۵ لاین . کام

منبع تصویر:blog
منبع اصلی: من و ما! جلد یکم/ امیر رضا آرمیون/انتشارات ذهن آویز
  •  نظرتون رو بفرستیدو اگر از دیدگاه دوستان دیگه هم خوشتون اومد،برای تأیید روی علامت + کلیک کنید.

هر روزساعت۷صبح یک داستان مثبت درجی۵لاین منتشر میشود.برای دریافت آن در ایمیلتان“فیدبرنر”را مطالعه فرمایید. برای مطالعه ی کلیه ی داستان های مثبت این کتاب می توانید خرید ازانتشارات ذهن آویز داشته باشید تا علاوه برحمایت ازمولف گرانقدر در توسعه ی مثبت اندیشی بکوشیم.

برچسب ها: , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
5 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عاطفه
عاطفه
9 سال قبل

یکی جی برگو برام توضیح نمیده که چه جوریاست؟؟؟؟ 😥

محبوبه اصلاني
محبوبه اصلاني
9 سال قبل

من اين كتاب رو خوندم و تا حالا به بيش از ١٠تا از دوستامم هديه دادم.عاليه ه ه

احسان
احسان
9 سال قبل

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا
ای کسانی که ( به زبان ) ایمان آورده اید ، ( به حقیقت و از دل هم ) ایمان آورید

اگر با به خدا ایمان (قلبی) بیاوریم.
در آنصورت است که می توانیم با آرامش برای دستیابی به هدف هایمان تلاش کنیم و مطمئن باشیم که خدا به میزان تلاشی که کردیم مارا به هدفمان نزدیکتر می کند
اما
متاسفانه ما گاهی اوقات اصل کاری را فراموش می کنیم

عبدالرحیم
عبدالرحیم
9 سال قبل

آفرین بر احسان

پیروز و موفق باشی :rotfl:

اشکان
اشکان
9 سال قبل

دوست دارم نظرم رو این طوری بیان کنم:

خدای متعال به حضرت داوود فرمود:

“ای داوود،اگر روی گردانان از من چگونگی انتظارم برای آنان،مدارایم با آنان و اشتیاق مرا به ترک معصیت هایشان می دنستند،
بدون شک از شوق آمدن به سوی من می مردند وبند بند وجودشان از محبت من از هم می گسست”

هیچ چیز رو با انسانیت نمی شه عوض کرد.بزرگترین مقام همون اشرف مخلوقات در این جهان می تونه باشه.
اگر رئیس جمهور هم باشی مقامت، طی 8 سال قرارداد تموم می شه!!!!!

به امید روزی که واقعا انسان باشیم نه صرفا موجود زنده!