زوج ثروتمندی نبوده و زندگیمان را از صفر شروع کردیم

جی5 لاین: نوزده ساله بودم و تازه عروس. هر روز صبح شوهرم را تا آستانه ی در همراهی می کردم، غذایش را به دستش می دادم و وقتی شروع به رفتن می کرد برایش دست تکان می دادم و منتظر می شدم تا از جلو دیدگانم ناپدید شود.

در یک روز سرد زمستانی هنگام خداحافظی از شوهرم، نزدیک خانه پیرمرد فقیری را دیدم که در میان زباله ها به دنبال چیزی می گشت. چهره ای کثیف و موهای ژولیده ای داشت و ژاکت پاره ای به تن کرده بود که به زحمت می توانست او را در آن هوای سرد گرم کند. چهره اش کمی ترسناک به نظر می رسید بنابراین به سرعت به خانه بازگشتم و ترجیح دادم او را از پشت پنجره نگاه کنم. دیدم که چطور در میان آشغال ها می گشت و وقتی ته مانده غذایی پیدا می کرد چگونه شکرگزارانه او را با ولع می بلعید. کمی دلم برایش سوخت. دعایش کردم تا شاید سرنوشت بهتری داشته باشد. فردای آن روز دوباره با صحنه گشتن پیرمرد فقیر در میان زباله ها مواجه شدم و این بار هم پشت پنجره را به بیرون از خانه برای دیدن او ترجیح دادم. ما زوج ثروتمندی نبودیم و در واقع زندگیمان را از صفر شروع کرده بودیم با این حال دوست داشتم که به هر طریق ممکن به او کمک کنم، هر چند کوچک.

روز بعد هنگامی که داشتم غذای شوهرم را بسته بندی می کردم یک پاکت غذای دیگر هم تهیه کردم و در هنگام بدرقه شوهرم آن را در میان زباله ها قرار دادم و خودم به خانه رفتم و منتظر پیرمرد شدم. آمد و چند دقیقه ای نگذشته بود که بسته غذا را پیدا کرد، آن را باز کرد و به آرامی و با چهره ای خندان شروع به خوردن کرد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. از اینکه او حداقل امروز را گرسنه نخواهد بود بسیار شادمان بودم.

روزهای بعد هم این کار را تکرار کردم و هر بار پشت پنجره منتظر پیرمرد می ماندم تا اینکه بعد از یک روز دیگر او را ندیدم. با خودم گفتم شاید به این نتیجه رسیده که وقت آن است که به خود تکانی دهد و راهی تازه پیدا کند. در هر صورت برایش دعا کردم که سلامت باشد.

سال ها بعد وقتی بچه هایم روزی از من خواستند که یک خاطره خوب از کار خیری که انجام داده ام برایشان بازگو کنم می دانستم که چه باید بگویم.

جی5 لاین . کام
منبع اصلی: شکلات برای موهبتهای زنان/ کی آلنبو/ عفت حیدری/ انتشارات جیحون
منبع تصویر: Trek Earth
بازنویسی و انتشار: حوریه جعفری

هر روز، ساعت ۷ صبح یک داستان مثبت در جی۵ لاین منتشر خواهد شد، اگر می خواهید روزی یک داستان انرژی بخش به ایمیل شما ارسال شود، صفحه “فیدبرنر” را مطالعه فرمایید!

برچسب ها: , , , , , , , , , ,

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
guest
8 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حانیه
حانیه
12 سال قبل

همشه کار های خوب یک خیری هم در آن است 🙂 :-))

فا طمه
فا طمه
12 سال قبل
پاسخ به  حانیه

من با حا نیه جون موا فقم توی هر کاری یک خیری هم در آن است :laugh: :-))

حمیده ابراهیمی
حمیده ابراهیمی
12 سال قبل

این داستان منو یاد این بیت شعر انداخت
تو نیکی می کن ودر دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باد
:-/

زیبا شاکردوست
زیبا شاکردوست
12 سال قبل

آخی! چه کار خوبی! آفرین

منصوره کشاورز
منصوره کشاورز
12 سال قبل

همیشه کارهای خیر به انسان آرامش میدهد

زیبا شاکردوست
زیبا شاکردوست
12 سال قبل

درسته منصوره جون
خیلی از آدما برای اینکه خودشون احساس آرامش کنند کار خیر انجام می دن

محمد
محمد
12 سال قبل

بله وچه خوبه که کار خیر پنهانی هم باشد

سارا
سارا
12 سال قبل

موا فقم منصوره جون :-)) 🙂